رانندهی میانسال دست جینیونگ رو از دور گردنش باز کرد و به دیوار راهرو، درست کنار درِ واحد کسی که ماشین درخواست کرده بود، تکیه داد...
جینیونگِ مست که پاهاش هنوز سست بودن، نشست و زانو هاشو توی سینه اش جمع کرد.
مرد نفس عمیقی کشید و کمرش رو صاف کرد تا کمی از درد کول کردن جینیونگ تا اینجا کم بشه...
زنگ در رو زد و منتظر موند...
غافل از اینکه ساعت ده شبه و صاحب آپارتمان، ایم جهبوم، هنوز توی هتل و وسط جشنه...
انتظارش که طولانی شد، از بالا نگاهی به جینیونگ که تمام مسیر حرفی نزده بود، انداخت و بعد از چشم غره ای گفت:
+ لعنت که گفت پول خوبی میده وگرنه این اصلا کار من نیست...
مقابل جینیونگ نشست و شونه اش رو تکون داد...
+ آقا... هی... آقا... بیداری؟؟
جینیونگ سرشو بالا آورد و از بین پلکایی که به زحمت باز نگه داشته بود به مرد رو به روش نگاه کرد...
_ هممم...
+ در رو باز نمیکنن... کلید نداری؟
پلکای جین کمی بازتر و نگاهش مختصر متعجب شد:
_ کلید چی... اصلا تو... کی ای؟
راننده نفسشو حرصی به بیرون فوت کرد، دو تا شونهی جینیونگ رو گرفت و مجبورش کرد نگاهش کنه:
_ تو مست کردی و دوستت برات ماشین گرفت که بیارمت خونهاش... حالا هم در رو باز نمیکنه و منم نمیتونم معطلِ تُویِ مست و دوستِ دو دَرِ بازت بشم... پس خودت بهش زنگ بزن که بیاد تا منم خبر مرگم برم... باشه؟
جینیونگ که هنوز مستی از سرش نپریده بود آروم خندید و با خم کردن سرش گفت:
_ ممنونم... میتونی... بری...
و شروع به گشتن بین جیب های کتش کرد، چند تا اسکناس پیدا کرد و به طرف مرد گرفت:
_ پو... لت...
مرد با دیدن اون اسکناس ها که در مجموع خیلی هم کم نمیشدن، چشم هاش برق زد و با اینکه قبلا تمام دستمزدش برای حسابش واریز شده بود، اسکناس ها رو از دست جینیونگ قاپید، ایستاد و سریع از اونجا دور شد تا مبادا سر و کلهی صاحبخونه پیدا بشه و پول ها رو ازش پس بگیره...
جینیونگ تا حدود یک ساعت بعد که اثر الکل کامل از بدنش بیرون بره، همونجا توی خواب و بیداری نشست...
وقتی به خودش اومد، بدنش خشک شده بود...
اولین چیزهایی که به خاطر آورد مست کردنش توی بار بود و حرف های اون راننده...
دوستش؟!
منظورش کدوم دوست جینیونگ بوده وقتی اون توی کره هیچکس رو نداشت؟!

YOU ARE READING
IDENTITY
Fanfiction" یه زمان تو رو بهتر از خودم میشناختم، همه چیزت رو میدونستم،ولی الان هیچی ازت نمیدونم، دیگه اون جهبوم نیستی، نمیشناسمت... تو کی هستی؟!" " این سوال منم هست، تو کی هستی پارک جینیونگ؟"