دوباره یکشنبه بود...
دوباره جشن آخر هفتهی هتل Four Seasons که از غروب شروع شده و قرار بود تا پاسی از شب ادامه پیدا کنه...
جشنی شلوغ و پر از دورهمی های کوچک و بزرگ از افرادی که اکثریتشون صرفا متمول های خارجیِ در حال گذروندن تعطیلات نبودند....
هتل Four Seasons پشت اون دیوار های بلند و پنجرهی بزرگش، در پَسِ معماری و دکوراسیون فوق العاده و امکانات بینظیری که داشت و هر رهگذری رو انگشت به دهان میذاشت، یک راز داشت....
رازی به بزرگیِ "محل اجتماع خلافکار ها و قاچاقچی های بینالمللی" بودن ....
اینجا مرد ها و زن ها کنار هم میرقصیدند و برنامهی یک سرقت از موزهی ملی رو میکشیدند...
با هم مینوشیدند و نقشهی پولشویی هاشون رو مرور میکردند....
بلکجک بازی میکردند و همزمان روش های سرنگون کردن تشکیلات فردی که انتهای دیگهی میز نشسته رو بررسی میکردند...
و ایمجهبوم از تمام افکار پنهان و کار های سریشون باخبر بود، با ده ها نفرشون شریک بود و درآمد ماهانه چند میلیوندلاری خوبی ازین شراکت ها نصیبش میشد...
سودی که بخشیش صرف تجهیز کردن هتل به جدیدترین و کامل ترین سرویس ها میشد و بخش دیگرش صرف برقراری امنیت بیقید و شرط بالای هتل و مهموناش...
هتل Four Seasons یه سوئیس کوچک توی غرب آسیا بود و قطعا لیاقت اینو داشت که "بهشت" لقب بگیره...
گیلاس هاشون رو بهم زدن و مسنترین فرد بینشون گفت:
+ به سلامتیِ Four Seasons ...
گیلاس هاشون رو پایین آوردن ولی قبل از اینکه به لب هاشون برسه، همون مرد گفت:
+ نه... نه... یک بار دیگه... بیارید بالا...
گیلاس ها بار دیگه بهم خورد و این بار اون پیرمرد با نگاه کردن به جهبوم گفت:
+ به سلامتی جهبوم ایم...
جهبوم سپاسگزار لبخند زد و همراه بقیه شرابش رو مزه کرد...
+ من هنوز سر پیشنهادم هستم آقای ایم... خریدن یکی از سوئیت های هتلت با هر قیمتی که خودت بخوای!
زن جوانی که کت و دامن کرم رنگی پوشیده بود گفت...
جهبوم خندید و گیلاسش رو پایین آورد:
_ منم سر حرف خودم هستم، میتونی هرچقدر دلت خواست اینجا بمونی ولی بذار هتلم، یه هتل بمونه... نه که تبدیل بشه به یه مجتمع مسکونی...
_ اینجا هتل ترانسیلوانیاست و ایمجهبومِ دراکولا میخواد تنها مالکش باشه... بیشتر اصرار کنی امکان داره گازت بگیره کاترین...
YOU ARE READING
IDENTITY
Fanfiction" یه زمان تو رو بهتر از خودم میشناختم، همه چیزت رو میدونستم،ولی الان هیچی ازت نمیدونم، دیگه اون جهبوم نیستی، نمیشناسمت... تو کی هستی؟!" " این سوال منم هست، تو کی هستی پارک جینیونگ؟"