[سیام جولای 2019]بعد از دو تا جلسه ی حضوری که یکیشون با بمبم بود، یک جلسه اینترنتی با شعبهی مرکزی آکرمن در بروکسل و ارسال ده تا ایمیل و خوندن صد تاشون، اون روز کاری به آخرای خودش رسیده بود…
رنیر از وقتی کاملا جدی باهاش قهر کرده بود نه تنها پاشو توی دفترش نمیذاشت و مسیر رفت و برگشت رو همراهش نمیومد، که حتی تمام پیام ها و صحبتای کاریش رو هم با واسطه براش میفرستاد…
جینیونگ میدونست اون شب زیادهروی کرده و باید یه جوری از دل آنتونی دربیاره، اما دلیلی که این کار رو نمیکرد، نیاز به تنهایی ای بود که از بعد آشتی کردنش با جهبوم بهش نیاز داشت…
شاید عبارت آشتی کردن هم درست نبود، وقتی اون دو نفر حتی باهم قهر هم نبودند…
_ دوباره مالِ هم شدن…
به آرومی لب زد و لبخند کمرنگی نشست روی لبش…
پلکاشو بست و با بخاطر آوردن اون شب، تک تک لحظاتی که تو چشمای هم نگاه میکردن، قطرهقطره اشک هایی که ریختن و نزدیک صد بوسهای که بینشون رد و بدل شد، لبخندش هر لحظه پررنگ تر شد…
آرنجاشو روی میز گذاشت و همونطور که سرشو به دستاش تکیه میداد و چشم هاشو میبست، همراه با آه کوتاهی گفت:
_ خدای من… جهبوم… همش واقعی بود؟؟
بعد از اون شب دیگه نتونسته بودند همدیگرو ببینند و فقط شب ها وقتی میرفتن خونه هاشون، باهم تماس میگرفتند…
میدونست نباید خیلی خوشحال باشه، ولی بود…
میدونست قراره چقدر بخاطر از سرگرفتن رابطشون آسیب ببینه…
میدونست نمیتونه اونجور که به جهبوم قول داد، تمام و کمال مال اون باشه…
همهی اینا رو میدونست اما باز هم نمیتونست جلوی لبخند زدنای گاه و بیگاهش رو بگیره…
نمیتونست خونی رو که بالاخره داخل رگ هاش جریان پیدا کرده بود رو خشک کنه…
نمیتونست دست از خواستن اون مرد بکشه…
نمیتونست هوس دوباره توی آغوش گرمش رفتن، بوسیدن لب هاش و شنیدن صدای مملو از عشق و آرامشش که تا نزدیکی های صبح کنار گوشش مدام زمزمه کرده بود رو مهار کنه…
_ نمیتونم… نمیتونم… نمیخوام… حتی اگر بتونم هم، نمیخوام…
جهبوم تمام حق جینیونگ از دنیا بود و برای داشتنش حاضر بود همهی عواقبش رو بپذیره، حتی اگر به قیمت آسیب دیدن خودش یا جهبوم تموم میشد…
با شنیدن زنگ موبایلش، سرشو بالا آورد و گوشیش رو از روی میز برداشت…
اسم جهبوم روی صفحه بود، تماس رو وصل کرد:
YOU ARE READING
IDENTITY
Fanfiction" یه زمان تو رو بهتر از خودم میشناختم، همه چیزت رو میدونستم،ولی الان هیچی ازت نمیدونم، دیگه اون جهبوم نیستی، نمیشناسمت... تو کی هستی؟!" " این سوال منم هست، تو کی هستی پارک جینیونگ؟"