Final Part

45 9 0
                                    

[بیستم آگوست 2019]


" نام: مارک

نام‌خانوادگی: توان

تاریخ تولد: چهارم سپتامبر 1988

محل تولد: لس‌آنجلس، ایالات متحده

اطلاعات والدین (پدر): اطلاعاتی در دسترس نیست

اطلاعات والدین (مادر): اشلی توان (با نام تولد اوراسایا رانگروج)، تایلندی، وفات 2012

نژاد: آسیایی

تبعه: ایالات متحده

وضعیت تاهل: مجرد

تحصیلات: مهندسی کامپیوتر گرایش امنیت شبکه

شغل: شرکت‌های کامپیوتری خصوصی مختلف از سال 2010 تا 2013، بدون شغل مشخص از 2014 تا امروز

سابقه‌ی کیفری: موردی یافت نشد

اظهارنامه‌ی مارک توان، قربانی گروگان‌گیری اونوپ رانگروج در تاریخ نوزدهم آگوست 2019:

+ آیا هر کدام از افراد نامبرده در زیر را می‌شناسید:

اونوپ رانگروج: خیر

کانپیموک بهواکول: بله

یوگیوم کیم: بله

ایم جه‌بوم: بله

راجرد آکرمن: خیر

جین‌یونگ پارک: بله

آنتونی رنیر: بله

+ آیا احتمال قرض‌ورزی شخصی را در اتفاقی که برایتان افتاد می‌دهید : خیر

+ آیا دچار خسارت جسمانی یا مالی شده اید: خیر

+ لطفاً اظهارات خود را به صورت کامل و با ذکر جزییات بنویسید:

کیم یوگیوم خواننده بود و مثل هر کس دیگه‌ای در حد یک سلبریتی می‌شناختمش. اولین بار توی هواپیما دیدمش. دو ماه قبل، بیست و یکم ژوئن. بعد از اون کاملاً اتفاقی متوجه شدم توی یک هتل توی سئول اقامت می‌کنیم. جکسون وانگ رو هم اولین بار همون موقع دیدم.روز اولی که به کره رسیدم، توی بار هتل Four Seasons . تو این مدت من و یوگیوم و جکسون و آقای باربر با هم وقت می‌گذروندیم. موقع غذا خوردن یا توی کازینو و مهمونی‌های هتل. ارتباطم با یوگیوم عمیق نبود و به جز سگش و بادیگاردی که داشت، شخص دیگه‌ای رو اطرافش ندیدم. صحبتامون درباره‌ی مسائل روزمره بود، نه بیشتر. و هنوزم نمی‌دونم چه ربطی به اینکه گروگان گرفته شدم داره و چرا اسمش تو این برگه‌ست. ولی ارتباطم با جکسون وانگ هر روز بیشتر شد. خودش رو ‌ترنزیت و دلال معرفی کرده بود، حمل و نقل و این چیزا. می‌دونستم که چینی بود و اینم می‌دونستم که از نظر گرایش‌جنسی استریته. با این حال درمورد احساسم بهش گفتم و بعد از کلی اصرار و پاپیچش شدن قبول کرد باهام وارد رابطه بشه. بعد از اون همه چیز بینمون از نظر یه رابطه‌ی عاشقانه خیلی نرمال و خوب پیش می‌رفت. چیزی درباره‌ی کار یا خانواده و مسائل خصوصیش نمی‌پرسیدم و خودشم بهشون اشاره‌ای نمی‌کرد. فشن‌شویی که یوگیوم مدلش شده بود رو رفتیم و فکر کنم اونجا بود که طراح لباس تایلندیه رو دیدم. همون یه بار بود. ولی با جین‌یونگ و آنتونی، قبلش یکی دو بار هم توی هتل برخورد داشتیم، آخه همیشه با هم بودن. و اون شب توی مراسم اینم فهمیدم که کارشون تو زمینه‌ی مد و فشنه. چیز بیشتری یادم نمیاد. فقط چون اسم‌هاشون اون بالا بود نوشتم که چجوری و از کجا می‌شناسمشون. با جکسون تصمیم گرفتیم کنسرت‌های یوگیوم رو بریم. یکی رو توی سئول و یکی هم توی ججو. گفت یه مشغله‌ی کاری هم تو جزیره داره و فکر کنم به همین دلیل بود که با یه پرواز جدا اومد و توی یه هتل دیگه موند. یه جورایی رابطمون رو به عنوان پارتنر بین خودمون رسمی کرده بودیم و برای همین برام عجیب بود که چرا نخواست با من توی یه هتل بمونه، ولی نه اونقدری که به چیزی شک کنم. چند ساعت قبل کنسرت، از هتل بیرون زدم تا برم چند دست لباس بخرم و قدم بزنم. قرار بود موقع شروع کنسرت جکسون رو جلوی ورودی سالن ببینم. نمی‌دونم یه نفر بودن یا چند نفر، فقط یکی از پشت سر روی صورتم دستمال گذاشت و بیهوش شدم. حتی قیافه‌هاشونم ندیدم. اولین چیزی که بعد از اون متوجه شدم، کلی سر و صدا بود. آدم‌ها و وسیله‌ها و ماشین‌ها. روی زمین نشسته بودم و پشتم یه دیوار سفت بود. دست‌ها و دهنم رو بسته بودن و روی سرم کیسه‌ای چیزی کشیده بودن. اولش سرگیجه داشتم و بی‌حال‌تر از اونی بودم که بخوام سر و صدا راه بندازم و کمک بخوام. بعضیا تایلندی حرف میزدن، بعضیا کره‌ای و بعضیا انگلیسی. از هم تشخیصشون نمی‌دادم. وقتی هوشیاریم داشت به قدری می‌رسید که بخوام از خودم سوال بپرسم کجام و چه خبره، منو با خودشون کشیدن و بردن. دو نفری که داشتن منو می‌بردن تایلندی بودن، چون کنار گوشم داشتن یه چیزایی درباره‌ی اینکه "وقتشه" می‌گفتن. بعدشم هر چیزی رو که من دیدم، پلیسم دیده. "

IDENTITYМесто, где живут истории. Откройте их для себя