چپتر سی و دوم:در یک لحظه، قلب وانیان شو در سینهاش فرو ریخت؛ حتی اندازه یک پلک زدن هم زمان را از دست نداد، چشمانش بر روی سو یی قفل شده بودند و بادقت هر حرکتش را در ذهن ثبت میکرد. دید که سو یی با تعجب سرش را بلند کرد؛ پس از نگاهی دقیق به شخصی که به ملاقاتش آمده بود، احساسات سرشاری که در چند روزه گذشته خبری ازشان نبود در چهرهاش پیدا شدند. با صدایی لرزان، انگار که نمیتوانست این اتفاق را باور کند گفت: «جین... جین هوآ...» حرف خود را ناتمام گذاشت تلاش کرد از روی تخت بلند شود و زی نانگ باعجله برای کمک به سمتش رفت.
وانیان شو بالاخره توانست احساس آسودگی خاطر کند و آه کوتاهی بکشد چون به چشم خود دید که احساسات سو یی نسبت به همهچیز و همهکس خاموش نشده است. لبخندی بازیگوشانه بر گوشه لبانش نشست و برگشت تا از آنجا برود. زی نان هم بیسروصدا پشت سر وانیان شو رفت و گفت: «سرورم، نمیمونید ببینید چی میگن؟»
وانیان شو با حالی خوش گفت: «احتیاجی نیست؛ فقط میخواستم بدونم که قلبش هنوز زنده است.» با زدن این حرف نرم لبخند زد و با صدای آرامی، انگار که با خودش حرف بزند، گفت: «سو سو، آه، سو سو، باید میدونستم مردی مثل تو نمیذاره فقط به خاطر عذاب کشیدن و بدبختیش نمیذاره که تبدیل به یه مرده متحرک بشه، ولی نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم و نگرانت نباشم.» او دوباره رو به زی نان گفت: «بذارید شو جین هوآ یه شب تو قصر بمونه، به عنوان دوستای قدیمی که بعد مدتها همدیگه رو دیدن حتما کلی حرف دارن با هم.» پس از مدتی سکوت گفت: «آیی، سو سو باید... باید کسی رو داشته باشه که باهاش حرف بزنه خالی شه.»
زی نان که متوجه شد رگهای از پریشانی و ناامیدی دارد بر روی صورت وان یان شو خودنمایی میکند، سریع بحث را عوض کرد وگفت: «سرورم، خدمتکار حقیر شما نمیدونست که اسم محترمانه¹ ارباب جوان رو ژیِ، هاها، خدمتکار حقیرتون حس میکنه خیلی اسم گوشنوازیه، نظر اعلیحضرت چیه؟»
وان یان شو سرش را به عنوان موافقت تکان داد و بالبخند گفت: «اما من بازم ترجیح میدم سو سو صداش کنم. هروقت اینطوری صداش میکنم حس میکنم یه چیز ارزشمند تو دستام نگه داشتم، من... این حس رو دوست دارم.»
همچنان که راه میرفتند گفتوگوی خود را ادامه دادند که ناگهان چهرهای زیبا در مقابلشان ظاهر شد. زی نان اولین شخصی بود که صدایش زد: «زی یان.» سپس متعجب به سمت وان یان شو برگشت و گفت: «مگه زی یان نباید تو اقامتگاه یو به ژنرال یو کمک کنه تا مسائل مربوط به تموم کردن جنگ و اینا رو سروسامون بدن؟ پس اینجا چیکار میکنه؟»
[1- اسم محترمانه اسمیه که در زمان ۲۰سالگی به مردا داده میشه و نشان بلوغه. همسنوسالای اون شخص باید با این اسم صداش میزدن.]
YOU ARE READING
War Prisoner / Persian Translation
Romance✾ 𝐍𝐚𝐦𝐞 𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 : ↬War Prisoner ⚔🩸 ✾ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 (𝐒) : ↬ Li Hua Yan Yu🎋 ✾ 𝐄𝐧𝐠𝐥𝐢𝐬𝐡 𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐨𝐫 : ↬Mnemeaa ↬Panisal ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ ✾ خلاصه : سو یی، ژنرال بزرگ کشور چی، به دست ارتش کشور دشمن اسیر میشه. این مرد قرا...