چپتر ششم
زندان اعدامیهای کیم لیائو همیشه در پایتختش قرار داشته. این زندان نه تنها محافظین فوقالعادهای دارد بلکه استادان هنرهای رزمی هم به شکل مخفیانه در اطراف آن گشت زنی میکنند. سو یی اولش نمیفهمید که چرا همچین نیروهایی برای زندان اعدامیها نیاز است. در کشور چی زمانی که یک زندانی را محکوم به مرگ میکردند زندانی تمام امیدش را از دست میداد و بیشتر از قبل رام و مطیع میشد. در نتیجه مراقبت از آنان بسیار راحتتر از مراقبت از دیگر زندانیان بود. ولی در کیم لیائو اوضاع متفاوت است، سو یی بعد یک مدت فهمید که زندانیان اعدامی تمام تلاش خود را برای فرار میکنند، حتی اگر قرار باشد روز بعد با گیوتین اعدام شوند شب قبلش به طرح نقشه برای فرار میپردازند. چیزی که بیشتر از همه او را غافلگیر کرد این بود که وان یان شو هیچ تلاشی برای متوقف کردنشان یا از بین بردن فکر فرار از سر زندانیها نمیکرد، تنها با شادمانی استحکامات زندان را تقویت میکرد.
نام وان یان شو در چند روز گذشته به شکل مداوم در سر سو یی میچرخید. او به عنوان یک ژنرال از بهترینها بود و به عنوان یک شاه شخصی دلهرهآور. سو یی در اینکه کیم لیائو برای جمع و جور کردن خود تنها سه سال احتیاج داشت تردید داشت. کشوری که هیچ وقت امید خود را از دست نداده است، هیچ چیز نمیتواند مانع پیشرفت قدرتش شود. شاید نشانه شکست او زمانی ظاهر شد که سه سال پیش وان یان شو به قدرت رسید.
او صدای باز شدن درهای سنگین سلولش را شنید و دید که دو زندانبان با شجاعت وارد سلولش شدند. یکی از آنها جلو رفت و با خشونت لباس را از روی شانه سو یی برداشت، نگاهی به زخم کرد سپس با تمسخر گفت «ژنرال سو، زخمت بهتره. سرورم بهم گفتن باز ازت بپرسم: تسلیم میشی یا نه؟»
سو یی لباسش را مرتب کرد و با خونسردی گفت «من قبلا تصمیمم رو گرفتم. وان یان شو همین الانشم میدونه پس لازم نیست هی ازم بپرسیدش.»
زندانبان دیگر پوزخند زد و گفت «اگه اینطوره که خیلی حیف شد.» با چشمانی که در آن شعلههای خشم زبانه میکشید زنجیر سنگین سو یی را گرفت و گفت «میدونی الان چی در انتظارته؟»
سو یی به آرامی گفت «دارم بزنید یا با گیوتین تمومش کنید، هر جور میلتونه.» زمانی که حرفهایش تمام شد و بعد از بیرون رفتن آنها صدای زندانبان را شنید که با بیاعتنایی تف کرد و گفت «باشه اشکال نداره. حالا منتظر باش زیر شکنجه تسلیم شی مثل بلایی که چند سال قبل سر اون ژنراله لا گوگوئو ده اومد، اونم مثل تو بود، اما بعد از اینکه...» قبل از اینکه جملهاش به پایان برسد زندانبان دیگر حرفش را قطع کرد « خفه شو. نکنه میخوای بمیری؟اون الان ژنرالیه که ارتش رو توی جنگ با چی رهبری میکنه. پادشاه کاملا بهش اعتماد داره. حواست باشه. دیوار موش داره موشم گوش داره.»
CZYTASZ
War Prisoner / Persian Translation
Romans✾ 𝐍𝐚𝐦𝐞 𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 : ↬War Prisoner ⚔🩸 ✾ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 (𝐒) : ↬ Li Hua Yan Yu🎋 ✾ 𝐄𝐧𝐠𝐥𝐢𝐬𝐡 𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐨𝐫 : ↬Mnemeaa ↬Panisal ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ ✾ خلاصه : سو یی، ژنرال بزرگ کشور چی، به دست ارتش کشور دشمن اسیر میشه. این مرد قرا...