چپتر هفتاد
در روز بیستونهم از دوازدهمین ماه قمری، همهی وسایل مورد نیازی که برای جشن سال نو در قصر استفاده میشد، از قبل حاضر شده بود. در روز سیام، از صبح زود برف شروع به باریدن کرده بود. هنگامی که وانیان شو برای ادای احترام به ملکهی مادر به ملاقاتش رفت، هر دو روحیهی خوبی داشتند. وانیان شو آهی کشید و گفت: «امپراتور سابق چی فاسد و ظالم بود، این کشور بزرگ در طی دوران حکومتش به همهجور بیماریمبتلا شده بود. بااینکه من مالیاتها و عوارض رو کم کردم تا درد و بدبختی مردم رو کمتر کنم، بااین حال هنوزم به زمان احتیاج دارن تا بتونن وضعیت زندگیشون رو به قبل از دورهی سلطنت پادشاه قبلی برگردونن. امروز برف بهموقع1 باریده، اگر سال بعد بارش و محصول خوبی با خودش بیاره، تو سال آینده مردم میتونن کاملا خودشون رو احیا کنن.»
ملکهی مادر سرش را تکان داد و گفت: «این همون چیزیه که میخواستم بگم.» سپس سرش را به طرف صیغه یین و بقیه چرخاند و گفت: «امشب شب سال نوئه. از اونجا که این اولین سال جدیدیه که تو پایتخت جدید میگذرونیم، میترسیم که مردم امروز یاد سرزمینهای آشنای جین لیائو بیفتن. برای همین من و پسر تاجدار تصمیم گرفتیم همهی مقامات عالیرتبه و نزدیکانشون رو برای جشن سال نو به قصر دعوت کنیم.__________________________________
1- ضرب المثلی در زبان چینی وجود دارد که میگوید «瑞雪兆丰年»، به این معنی که برف بهموقع نوید یک برداشت خوب را میدهد.اینطوری پادشاه و درباریها میتونن با هم جشن بگیرن. نه تنها فضا شادتر میشه، بلکه میتونیم احساس غمانگیز دلتنگی رو هم برطرف کنیم. شما صیغهها هم آماده باشید، میتونید امشب از فرصت استفاده کنید و لذت ببرید.» صیغه یین و همراهانش سری تکان دادند و با چاپلوسی فراوان از این ایده حمایت کردند.
زمانی که درباریان به قصر رسیدند، هر طرفی که میچرخیدند، چشمانشان با زیبایی و شکوه مواجه میشد. علاوه بر آن، در هر گوشه سرگرمیهای بیپایانی برای خوشگذرانی آنها وجود داشت.
از آنجایی که رختشویی تا قبل از روز بیستوهشتم با اضافه کاری و عجله، کار تمام لباسها و پارچهها را تمام کرده بود، دیگر در رختشویی کاری برای انجام دادن نبود. بنابراین، سو یی در این دوروز برای کمک به سایر بخشها به مکانهای دیگر فرستاده شده بود. با آنکه میشد گفت کارکنان زیادی در قصر حضور داشتند اما متاسفانه، قبل از سال نو، کارهای زیادی برای انجام دادن وجود داشت و سازماندهی نیروها دچار هرجومرج شده بود. درنتیجه، در این دو روز، سو یی بهطور قابل توجهی بیش از حد معمول دچار خستگی شده بود. پس از آنکه بالاخره شب قبل به اتاقش بازگشت، در شکمش حس وحشتناکی داشت. احساس تهوع ضعیفی میکرد و اصلا تمایلی به خوردن چیزی نداشت. زمانی که احساس گرسنگی کرد، تنها چند تکه از وُتو جدا کرد و بهآرامی جوید. داروهایی که آن شاهزادهی عجیب بهش داده بود مدتها پیش تمام شده بود. گاهی دردش طغیان میکرد، اما چارهای نداشت. حتی وقتی پیشانیاش از عرق سرد پوشیده میشد هم کاری از دستش ساخته نبود جز آنکه دندانهایش را روی هم فشار دهد و دردش را تحمل کند.
VOCÊ ESTÁ LENDO
War Prisoner / Persian Translation
Romance✾ 𝐍𝐚𝐦𝐞 𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 : ↬War Prisoner ⚔🩸 ✾ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 (𝐒) : ↬ Li Hua Yan Yu🎋 ✾ 𝐄𝐧𝐠𝐥𝐢𝐬𝐡 𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐨𝐫 : ↬Mnemeaa ↬Panisal ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ ✾ خلاصه : سو یی، ژنرال بزرگ کشور چی، به دست ارتش کشور دشمن اسیر میشه. این مرد قرا...