⊱ 𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 18 ⊰

1.6K 338 71
                                    

                         چپتر هجدهم

سو یی به سرعت شروع به مقاومت کرد؛ وضعیت جسمی‌اش حالا فرسنگ‌ها با وضعیتی که مدتی قبل به خاطر شکنجه‌هایی که رویش اعمال می‌شد داشت، تفاوت پیدا کرده بود. پس از آنکه چند مشت جانانه به وان یان شو هدیه داد، وان یان شو متوجه شد که نمی‌تواند خوب نگهش دارد و نزدیک بود سو یی را پایین بیندازد. از روی نارضایتی آه عمیقی کشید و گفت:«نمی‌دونستم¹ اینکه بذارم بدنت دوباره سلامتیش رو به دست بیاره نتیجه‌اش انقدر به ضررم میشه.» در طولی که داشت صحبت می‌کرد سو یی را زمین گذاشت. چشمان وان یان شو درخشان و پر از برق بود و با عزم راسخ قصد کرده بود که بالاخره امروز این لقمه چرب و نرم را مزه کند.
[1-در این چپتر وان یان شو از من با لفظ سلطنتی استفاده می‌کنه]

اضطراب سو یی کاهش پیدا نکرد. با آنکه بدنش بسیار سالم و سرحال‌تر از قبل بود باز هم با وضعیت سالم و سلامت وان یان شو قابل قیاس نبود. سو یی تنها توانست گاردش را بالا ببرد و چشمانش را روی کوچکترین حرکات وان یان شو نگه دارد طوری که حتی جرئت نداشت از ترس آنکه دشمن از حتی یک روزنه کوچک استفاده کند و برتری خودش را ثابت کند پلک بزند.

درست زمانی که هر دو به بن‌بست خورده بودند، صدای آرام و شیرینی از پشت در شنیده شد:«عالی‌جناب، زی یان درخواست وارد شدن داره.»

سو یی بالاخره توانست آرام شود و آه بزرگی بکشد، سو یی می‌دانست که زی یان از عمد در آن لحظه مداخله کرد تا وان یان شو نتواند به سو یی نزدیک شود؛ ورودش واقعا برای سو یی یک خوش شانسی بزرگ بود که او را از یک وضعیت وحشتناک نجات داد‌. با این حال از دید وان یان شو، عشق و حالش شروع نشده به پایان رسیده بود. نارضایتی را می‌شد در تمام صورتش دید. با این حال جوهره وجود او یک پادشاه وظیفه شناس بود؛ او هیچ وقت اجازه نمی‌داد تا میل و هوسش بر کارها و تصمیماتش غلبه کند. راهی نداشت جز اینکه بگذارد این فرصت از دستش برود و غمگینانه بگوید:«چی شده؟»

زی یان که دید وان یان شو ترجبح داده خود بیرون بیاید و اجازه ندهد او داخل برود و حتی تلاشی هم برای پنهان کردن تحریک شدگی‌اش نکرده، با عجله جواب داد:«به اعلی‌حضرت گزارش می‌دم که یو کانگ ارتش پیروزش رو برای برگشتن به سمت کشور هدایت می‌کنه، نامه‌ای که تازه به دستمون رسیده می‌گه به اردوگاه صحرایی وانگ جینگ در فاصله پنج لی² در بیرون از پایتخت رسیده.»
[2-واحد اندازه‌گیری مسافت در چین باستان. مساوی با نیم کیلومتر.]

پس از شنیدن این کلمات بالاخره حالت طوفانی چهره وان یان شو از بین رفت و با کمال مهربانی گفت:«اون برگشته؟ فوق العاده است! فرمان من رو ابلاغ کن، همه مقامات و درباریان نظامی و غیرنظامی بالاتر از درجه چهار من رو تا اردوگاه صحرایی پیروزی که ده لی دورتر از شهره همراهی می‌کنن تا از ژنرال یو استقبال کنیم.»

War Prisoner / Persian TranslationDonde viven las historias. Descúbrelo ahora