چپتر بیست و یکم
سو یی در تمام طول شب مضطرب بیدار ماند و حتی ذرهای هم تکان نخورد تا زمانی که آفتاب طلوع کرد و توانست کمی پلکهایش را روی هم بگذارد. در عوض وان یان شو خواب خوبی داشت و با روح و بدنی که انگار از نو متولد شدهاند از خواب بیدار شد. نگاهی به سو یی که کنارش دراز کشیده بود کرد و دید که حتی در خواب هم اخمهایش در هم است، انگار حتی در خواب هم هشیار است. خنده آرامی از بین لبانش خارج شد و با خود فکر کرد: واقعا باید انقدر نسبت به من حواس جمع باشی؟ در مقابل کسی مثل تو فقط وقتی که زمان مناسبش باشه و شرایط مهیا باشه میتونم اونطور که دلم میخواد بیپروا رفتار کنم. الان باید به تمایلاتم تسلط داشته باشم. فقط...
هوف... میدونم اگر بهت فشار نیارم، توام هیچ وقت آرزوهای منو برآورده نمیکنی. سو سو، اگه کارمون به اونجا کشید من رو به خاطر بیرحم بودنم سرزنش نکن. این تقصیر خودته که زیادی خوبی، فقط یکم چشیدمت و یه کاری کردی که نتونم جلوی خودم رو بگیرم.
زمانی که دید سو یی نمیتواند با آرامش خیال بخوابد، به آرامی برخاست. از اتاق بیرون رفت و با تکان دادن دستش دستور داد که خدمتکاری داخل نرود. داخل تالار ایستاد و گفت: «حرکاتتون خیلی آروم و بی صدا باشه، نمیخوام از خواب بپره. خجالتش بابت اسیر شدن، تنفرش به خاطر نابود شدن کشورش، هوف، اون حتما این روزا عذاب سختی رو تحمل کرده.»
زی نانگ دهانش را پوشاند تا لبخندش معلوم نشود و با صدایی زمزمه مانند به زی لیو گفت: «من خیلی وقته که دارم به سرورمون خدمت میکنم، ولی هیچ وقت نمیدونستم انقدر مرد مهربونی بودن.» قبل از آنکه حرفش تمام شود وان یان شو با نگاه خیرهاش هشدار روشنی به او داد. زی نانگ باعجله جلو دوید تا به وان یان شو در پوشیدن ردای اژدها¹ کمک کند و در همان حال گفت: «اعلیحضرت امروز قراره موضوع انتقال پایتخت رو اعلام کنید؟ نگرانم که این خبر باعث بروز هرج و مرج تو دربار شه.»
چشمان وان یان شو به سردی گرایید و گفت: «مهم نیست، هر جور بشه پایتخت دیر یا زود باید منتقل شه.» با لبخندی ادامه داد: «از یو کانگ شنیدم که باغ نشاط توی قصر چی خیلی مجلل و قشنگه، انگار که صنعتگرای بهشتی ساختنش. اونجا اقامتگاه²مناسبی برای ملکه میشه.»
زی لیو گفت: «معنی این حرفتون اینه اعلیحضرت که سالها از انتخاب ملکه ممانعت کردن کاندیدی برای مقام ملکه در نظر دارن؟ این تصمیم فوقالعاده مهمیه، که فقط نباید باید با معیارهای اعلیحضرت مطابقت داشته باشن بهتره که موافقت ولیعهد رو هم جلب کنن. بعد از تاجگذاری به عنوان ملکه ایشون باید وظیفه تربیت ولیعهد رو هم به عهده بگیرن. یک فرد معمولی توانایی انجام همچین کاری نداره.»
[1- رداهای رسمی و غیررسمی که نقش اژدها روشون گل دوزی شده. فقط امپراطور این ردا رو نمیپوشید و مقامات اون هم اجازه پوشیدنش رو داشتن. رنگ رداها مربوط به جایگاه افراد بود. برای مثال فقط پادشاه حق داشت رنگ زرد بپوشه.]
VOUS LISEZ
War Prisoner / Persian Translation
Roman d'amour✾ 𝐍𝐚𝐦𝐞 𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 : ↬War Prisoner ⚔🩸 ✾ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 (𝐒) : ↬ Li Hua Yan Yu🎋 ✾ 𝐄𝐧𝐠𝐥𝐢𝐬𝐡 𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐨𝐫 : ↬Mnemeaa ↬Panisal ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ ✾ خلاصه : سو یی، ژنرال بزرگ کشور چی، به دست ارتش کشور دشمن اسیر میشه. این مرد قرا...