⊱ 𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 8 ⊰

1.7K 349 39
                                    

چپتر هشتم

زی نانگ از سنین جوانی در قصر زندگی کرده بود و همچنین بارها پیش آمده بود که در موقعیت‌های مختلفی که همراه وان یان شو با سربازان اردو زده باشند این ستاره‌های درون چشمانش را ببیند. برای یک لحظه با تعجب برگشت و به سو یی که مثل یک عروسک کهنه پاره شده بود نگاه کرد، چطور ممکن است این حال سو یی باعث برانگیخته شدن میل درونی وان یان شو شود. ‹سرورم علاقه‌ای به همراه مرد نداشت، پس چرا چشماش اینطور می‌درخشن؟ شاید من اشتباه کردم.› او درک نمیکرد که چرا وان یان شو باید شهوتی نسبت به یک مرد داشته باشد، آن هم مرد تند مزاجی به مانند سو یی با بدنی که تماما با خون پوشیده شده بود، بتواند نیازهای شهوانی او را بیدار کند.

وان یان شو تلاش کرد خود را کنترل کند، اما ناگهان سو یی سرش را بلند کرد. با قفل شدن دو جفت چشم در یکدیگر، احساسات سرکشانه مرد طغیان کرد. نفرت درون قلبش تشویقش می‌کرد تا کنترلش را بدست بگیرد، و او هم شدیدا دلش می‌خواست که بی معطلی وارد سلول شود، بدن مرد دیگر را در زیر خودش بگیرد تا ببیند لجبازیش تا آخر بازی چقدر می‌تواند دوام بیاورد. دست‌هایش مشت شد و به سختی توانست غرایزش را کنترل کند. با عصبانیت چرخید و به زی نانگ دستور داد «بیا بریم.» و بدون نگاه کردن به عقب از آنجا رفت. سو یی تعجب کرد و با خود فکر می‌کرد ‹یعنی چه فکری تو سرش داره.›

وان یان شو به معشوقه‌های مرد علاقه‌ای نداشت. با آنکه همجنسگرایی در عصر حاضر در کشورهای چی و کیم لیائو پرطرفدار و محبوب بود، او مشکلی با آن نداشت اما برایش مهم هم نبود. با این وجود، این موقعیت ناگهانی برای او اتفاق سرنوشت سازی بود؛ تصور کردن بدن پر از خون و زخم سو یی برای او هوس انگیز بود که این باعث شد تا از این واکنش خود شوکه و عصبانی شود. با خود فکر کرد شاید برای آنکه این چند وقت اخیر سرش زیادی با امور کشور داری مشغول بوده زمان زیادی را با صیغه‌های خود سپری نکرده است. پس زمانی که به کاخ برگشت به اتاق صیفه مورد علاقه‌اش دِ یین جی رفت. 

دِ یین جی برای وقت گذرانی با خدمتکارش شطرنج بازی می‌کرد برای همین زمانی که خبر ورود پادشاه را شنید با عجله خواست تا خود را مرتب کند اما وان یان شو او را عقب کشید. از آنجا که او صیغه مورد علاقه پادشاه و زنی باهوش بود بلافاصله حس میل را در چشمان وان یان شو دید و کاملا می‌دانست برای رفع نیازش باید چه کند. او به سرعت خدمتکاران خود را مرخص کرد و با استفاده از حرف‌های لطیفی که به زبان می‌آورد وان یان شو را اغوا کرد، او را در آغوش گرفت و با خود به داخل اتاق خوابش برد.

در مواقع عادی حرکات دِ یین جی برای راضی کردن وان یان شو کافی بود. با این حال امروز به دلایل نامعلومی، زمانی که به صورت زیبا و لبخند دلنشینش نگاه کرد ،بیشتر از قبل حس افسردگی او را فرا گرفت. ناگهان صورت ظریف سو یی در ذهنش ظاهر شد. چهره این مرد به زیبایی چهره زنی که اکنون در مقابل او قرار دارد نیست و همیشه اطرافش یک هاله سرد و پر از غرور وجود دارد. صورت مغرور او شبیه گل زرد مای است اما در عین حال مانند یک ارکیده ظریف می‌نماید. لب‌های خیلی نازکی دارد، و این لب‌های نازک مقاومت زیادی در ایجاد هرگونه صدایی دارند، در عوض محکم بر یکدیگر فشار می‌آوردند؛ درد و ناله‌هایش که از سر یکدنده بودنش در پشت آن لب‌ها مهر می‌شدند، باعث می‌شد دیگران از او متنفر شوند و همزمان با او حس همدردی داشته باشند.

War Prisoner / Persian TranslationOù les histoires vivent. Découvrez maintenant