چپتر سیزدهم
در موقعیتهای بسیاری مقاومت فایده ندارد. و سو یی درست در همچین وضعیت غمانگیزی قرار داشت. آن چیز قرمز براق به زبانش خورد، موج بزرگی از حس چندش باعث شد تا معدهاش پیچ بخورد. به دلیل غذا نخوردن در چند روز گذشته فقط توانست عق بزند، حتی نتوانست اسید معدهاش را بالا بیاورد. وان یان شو اهمیتی به خواسته او نداد و همچنان سرش را فشار داد تا جایی که نیمی از آلتش¹ در دهان سو یی بود. موهای سیاه و نرمش دورش پخش شده بود، رشتههای ابریشمین موهایش بر روی کشاله رانش افتاده بود و حس قلقلک لذتبخشی برایش به ارمغان میآورد. جسم بزرگ در دهن سو یی بیشتر تحریک شده و بزرگتر از قبل شد.
[1– یه توضیحی اینجا لازم دیدم بگم. نویسنده یا ناشر به جای استفاده از کلمه آلت از *** استفاده کرده که مترجم انگلیسی هم ازش پیروی کرده و همین کار رو انجام داده اما من چون خودم خوشم نیومد سانسورش رو برداشتم. امیدوارم با این تغییر مشکلی نداشته باشید.]چشمان سو یی سیاهی میرفت، سرش داغ کرده بود، قلبش پر از هیاهو بود و ناخودآگاه تنها چیزی که میخواست این بود که با بدجنسی گازش بگیرد. ناگهان صدای شیطانی وان یان شو در کنار گوشش زنگ زد: «مجبورم نکن اسیرای جنگی رو تا حد مرگ شکنجه کنم.» این تحدید حتی از «سردرد سوترا» تریپیتیکا² هم موثرتر بود، دندانهای سو یی که برای گاز گرفتن جمع شده بودند، ناگهان سر جایشان متوقف شدند. در عوض جسم داخل دهانش که به شکل تهدیدآمیزی منقبض شده بود حالا شروع کرده بود به آرامی داخل دهانش عقب و جلو رفتن و به عمق گلویش نفوذ کردن. نه میتوانست قورتش دهد نه میتوانست تفش کند، لبهای نازکش شکل بیضی به خود گرفته بودند و چند رشته از آب دهانش از کنار لبانش به پایین میریخت و گردن تمیزش را خیس میکرد.
[2–این موضوع برمیگرده به داستان 西遊記، که همچنین به اسم سفر به غرب هم شناخته میشه. راهب تریپیتاکا به همراهی سه تا شاگردش تو ماموریت برگردوندن کتاب مقدس بوداییان از هند به چین بود. یکی از این سه تا شاگرد شاه میمون تندخو، سون ووکونگ بود. الهه گویانیین برای اینکه تریپیتاکا بتونه سون رو کنترل کنه یه نوار دور سر سون، روی پیشونیش گذاشت که وقتی تریپیتاکا میگفت «سردرد سوترا» دور سر شاه میمون تنگ میشد.]وان یان شو اخمهایش را در هم کشید؛ کاملا واضح بود که سو یی کوچکترین تجربهای در این کار نداشت. در مقایسه با تکنیکهایی که صیغههایش به کار میبستند تفاوتشان از زمین تا آسمان بود. با این حال به دلایلی که خودش هم درکشان نمیکرد، متوجه شد که از این رابطه لذت بیشتری میبرد و نسبت به وقتی که با صیغههای ماهرش میگذراند هیجانزدهتر بود. احساس میکرد که چند صد مشعل فروزان در شکمش شعله میکشیدند و منتظر بودند تا آزاد شوند، عقب جلو کردن در دهان سو یی برایش کافی نبود. وان یان شو آهی کشید و انگشتش را بر روی سوراخ پشت سو یی گذاشت. پوست روی باسن سو یی به شکل طبیعی نرم و صاف بود حالا با لکههای بنفش کبود شده بود. وان یان شو به نرمی گفت: «سو سو همون کاری که میگم رو بکن، وگرنه مجبور میشم از اینجا استفاده کنم تا راضی شم. انتخاب با خودته.» همزمان، به آرامی انگشتش را وارد حفره سو یی کرد. انگشت وان یان شو نرم و کشیده بود، البته واضح است که به بلندی و کلفتی آلتش نبود. با وجود آنکه ورودی کوچک سو یی خشک و تنگ بود، با یک فشار راحت واردش شد.
VOUS LISEZ
War Prisoner / Persian Translation
Roman d'amour✾ 𝐍𝐚𝐦𝐞 𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 : ↬War Prisoner ⚔🩸 ✾ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 (𝐒) : ↬ Li Hua Yan Yu🎋 ✾ 𝐄𝐧𝐠𝐥𝐢𝐬𝐡 𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐨𝐫 : ↬Mnemeaa ↬Panisal ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ ✾ خلاصه : سو یی، ژنرال بزرگ کشور چی، به دست ارتش کشور دشمن اسیر میشه. این مرد قرا...