چپتر چهلویکم:
سو یی سرش را بلند کرد و با چشمانی خالی به او نگریست هنگامی که که توانست متوجه حرفهای وانیان شو شود صورتش به رنگ میگوی پخته شده در آمد و ابروهای تیزش از شدت خشم بالا پرید. نمیدانست در آن لحظه آن قدرت را از کجا پیدا کرده اما تنها با یک دست وانیان شو را از خودش دور کرد و گفت: «جرات نکن این کارو بکنی.»
در نتیجه آن فشاری که سویی به او وارد کرد وانیان شو کمی تلو تلو خورد و دستانش را به نشانه تسلیم بالا برد. با لبخندی اجباری گفت: «سو سو، من واقعا هیچ قصد دیگهای ندارم. اون چیز... اون چیزا واقعا نباید اونجا بمونن. وگرنه اسهال میشی و خیلی درد میکشی بابتش. تو خودت... به هر حال خودت نمیتونی انجامش بدی... اگه واقعاً من میخواستم یه کار دیگه انجام بدم روی همون تخت انجامش میدادم چرا باید تا الان صبر کنم؟»
پس از این حرف چند قدم سمت سو یی رفت، در آغوشش کشیدش و گفت: «سو سو، من میدونم که خجالت میکشی اما هیچ دلیلی برای خجالت وجود نداره به خاطره شکم کوچولوت یکم تحمل کن.» سپس دستش به سرعت باد به چندین قسمت از نقاط طب سوزنی سو یی ضربه زد تا بیحرکت شود و سو یی از روی ناتوانی زانوانش خم شد و سرش بر روی شانه وانیان شو افتاد. زمانی که مطمئن شد سر سو یی با آب تماسی ندارد جرئت کرد که آرام پاهای کشیده و باریکش را از هم باز کند. به پایین نگاه کرد و توانست ببیند ورودی کوچکش قرمز و متورم شده و خون خشک شده
اطرافش را کثیف کرده بود. با ماندن در آب خون خشک شده خیس شده و با نوازش آرام بلافاصله از روی پوستش کنده شده و در آب از بین میرفتند.
وانیان شو درحالی که به دقت انگشتش را دورانی بر روی چروکهای دور آن حفره کوچک که لذتی همراه با بیعلاقگی به او داده بود میکشید آهی کشید و گفت: «کوچولوی بیچاره، چقد متورم شده. منم وقتی نگاش میکنم ناراحت میشم اما وقتی چندبار دیگهام انجامش بدیم دیگه انقدر حساس نمیمونه.» سپس با ملایمت انگشتش را واردش کرد. از آنجایی که از قبل به خاطر وجود پماد و مایع منیاش نرم و روان شده بود انگشتش بدون فشار زیادی توانست واردش شود. در ادامه مایع سفیدی از آن حفره بیرون ریخت و آرام در آب پخش شده و ناپدید شد.
اگر سو یی به وسیله نقاط طب سوزنیاش ثابت نشده بود، حالا احتمالا داشت برای خودکشی زبانش را گاز میگرفت. حتی زمانی هم که در اتاق خواب از شدت شهوت کنترلش را از دست داده بود هم تا این حد احساس شرم و خجالت نداشت. در این لحظه حتی اگر پدر، مادر و برادرش را هم تهدید به مرگ میکردن از تصمیمش مبنی بر خودکشی منصرف نمیشد چه برسد به آن دوست و آشناهایی که وانیان شو در زندانش نگه داشته بود. سو یی شانس آورد که وانیان شو تنها قصد داشت آب منی خودش را از داخلش تمیزش کند، و قصد نداشت در زمانی که اختیاری ندارد او را اسباب بازی خودش کند. پس از چند بار عقب جلو کردن انگشتش جریان مایع سفید
YOU ARE READING
War Prisoner / Persian Translation
Romance✾ 𝐍𝐚𝐦𝐞 𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 : ↬War Prisoner ⚔🩸 ✾ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 (𝐒) : ↬ Li Hua Yan Yu🎋 ✾ 𝐄𝐧𝐠𝐥𝐢𝐬𝐡 𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐨𝐫 : ↬Mnemeaa ↬Panisal ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ ✾ خلاصه : سو یی، ژنرال بزرگ کشور چی، به دست ارتش کشور دشمن اسیر میشه. این مرد قرا...