⊱ 𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 11 ⊰

1.7K 357 42
                                    

                           چپتر یازدهم

سو یی به آرامی به چشمان سردش نگاه کرد، قلبش شکسته‌ بود و نگاهش پر از غم، به تلخی گفت: «اگه می‌خوای تسلیم شم، حداقل از یه راه درست جلو برو نه با این کارای زشت و قبیح. این فقط آبروی خودت رو می‌بره و باعث می‌شه تو چشمای من حقیر بشی.»

وان یان شو با تمسخر گفت: «اینم یه راه برای رسیدن به هدفه. پس چه فرقی داره راه شرافتمندانه باشه یا یه راه کثیف؟ چیزی که این وسط برای من مهمه... اینه که تو رو زیر خودم داشته باشم و به گریه‌هات وقتی که داری طلب لطف و بخشش می‌کنی گوش بدم. امروز تسلیم بشی یا نشی بالاخره بدنت عادت می‌کنه که نیازای من رو رفع کنه.» سپس ناگهان به سمتش خم شد و لبان خواستنی‌اش را تصاحب کرد و مانع از نفس کشیدنش شد.

سو یی در یک خانواده ادیب متولد شده بود که تاکید بسیاری بر اخلاق داشتند. قبل از آنکه راهی جنگ شود هیچ فرصتی برای ازدواج کردن پیدا نکرده بود. حتی زمانی که در پادگان بود همچنان خود را پاک نگه داشت و با هیچ فاحشه‌ای نبود. برای همین با این که او مرد بالغ و بزرگی به حساب می‌آمد اما طعم یک رابطه عاشقانه را تا کنون نچشیده بود‌. زمانی که وان یان شو به زور او را بوسید سرش پر صدای «ممم» شد انگار که یک عالمه ستاره در سرش می‌چرخیدند. با آنکه درکی از این بوسه نداشت به شکل غریزی حس کرد که این کار کثیفی است. برای همین سعی کرد در حالی که بدن وان یان شو بهش فشار می‌آورد هلش دهد و ازش دور شود.

به نظر وان یان شو این عکس العمل معصومانه سو یی خیلی جالب بود. متوجه شد که سو یی در زمینه بوسه خام و بی تجربه است، جوی که حتی نمی‌داند چطور از این بوسه فرار کند. ظاهرا این مرد هیچ اطلاعاتی راجع به روابط عاشقانه ندارد و مانند یک برگه سفید است. برای مردی مانند او که آنقدر انحصار طلب و خودخواه است دانستن اینکه اولین بار سو یی متعلق به اوست بسیار خوشایند و باب میلش بود. سپس با هیجان سو یی را روی لبه حوض کشاند، به شکلی که نصف بدنش در آب بود، دستانش باقی مانده لباس‌های سو یی را از تنش جدا کرد.

بدن سو یی به خاطر آنکه از مرد دیگر کوچکتر بود و از خستگی توان نداشت، گرفتار دستان وان یان شو شده بود. مهم نبود که چقدر دست و پا می‌زند، تنها انعکاس صدای ضعیف آب به گوش می‌رسید. کم کم در کنار حباب‌های آب رنگ قرمزی در آب پخش شد. از آنجا که زخم‌هایش هنوز خوب نشده بودند این تقلاها باعث شد از هم باز شوند. سو یی با سر باز کردن زخم‌هایش و نفوذ آب گرم درون آنها درد وحشتناکی را حس کرد. در نتیجه این درد، زمانی که زبان وان یان شو او را رها کرد از درد ناله بلندی کرد.

وان یان شو گیج شده بود، شاید اشتباه حدس زده بود. خودش هم تعجب کرده بود که چرا انقدر راحت تحت تاثیر قرار گرفته‌. به شکل غیرمنتظره‌ای دید که ابروهای مرد مقابلش در هم فرو رفتند، لب‌های نازکش محکم روی هم فشار می‌آوردند و صورتش از درد جمع شده بود، سپس نگاهش به آب افتاد که خون داشت درونش پخش می‌شد. برای چک کردن زخم هایش سریع سرش را پایین برد و فهمید که زیاد عمیق نیستند اما تعدادشان زیاد است ولی تحدیدی برای جان سو یی نبود. فهمیدن این موضوع باعث شد خیالش راحت شود و بخواهد دوباره سو یی را در آغوش بگیرد اما سو یی از این فرصت استفاده کرد تا برای خود فضا ایجاد کند و با پا به قفسه سینه وان یان شو ضربه بزند. ناگهان وان یان شو تعادلش را از دست داد و درون حوض افتاد. سو یی سریع چرخید تا از آنجا فرار کند. اما زمانی که وان یان شو موهایش را گرفت و او را دوباره درون حوض کشید سو یی بار دیگر کینه‌ عمیق او نسبت به خودش را حس کرد.

War Prisoner / Persian TranslationNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ