part 4

3.3K 496 65
                                    


_بذار ببوسمت بعد لباسمو میپوشم.

.
.
.
.
Kook pov

+هییییییح نههههه

چیکارش کنم که بدون شرط لباس بپوشه؟؟ اگه اینجوری پیش بره به خاطر اون سیکس پک هاش و بازو های فاکیش راست میکنم....

+ یه کار نکن برات جا بندازم رو زمین بخوابی هااا

یهو قیافش به جدی تغییر کرد... جوری که یه لحظه ترس وجودم رو گرفت.

_ رئیس مافیا رو تهدید میکنی اره ؟؟

بعد یهویی بلند شد و شروع کرد به قلقک دادنم.

+ت.تهههعهههه خواهش میکنمممم نههه... نههههه

صدای در اومد.
از ترس اینکه الان در باز شه و کسی تهیونگ رو اینجوری پیشم ببینه سریع بلند شدم و دست تهیونگ رو گرفتم.

؛پسرم ؟؟ بیداری؟؟

خداروشکر قبل اینکه تهیونگ از پنجره بیاد داخل در رو قفل کردم.
آروم زمزمه وار سمت تیهونگ گفتم:

+برو تو دستشویی

سر تکون داد و سریع رفت سمت دستشویی.
منم سریع رفتم زیر پتو و خودم زدم به خواب که فکر کنن خوابم.
۲ مین گذشت که صدای پا شنیدم... یعنی رفته...
از زیر پتو اومدم بیرون و رفتم سمت دستشویی.
درو باز کردم که دیدم تهیونگ لباس رو پوشیده و به سینک دستشویی تکیه داده.
آروم لب زد:

_رفتن؟

+اره بیا بیرون.

با هم از دستشویی بیرون رفتیم.
رفتیم و روی تخت و پشتم رو کردم سمت تهیونگ و خیلی زود خوابم برد.
.
.
.
.
صبح به سنگینی روی شکمم حس کردم و چشمام رو آروم باز کردم.
یه کله پشم قهوه ای روی شکمم دیدم.

+هییییح تو کی؟ اینجا چیکار میکنی؟ مامااااااان

یهو تهیونگ با یه چشم باز و لب های آویزون و مو های بهم ریخته سرش رو بلند کرد...
قلبم شروع کرد به تند تند تپیدن... چطوری حتی توی این حالت هم جذابه؟ یهو حرف ذهنم رو به زبون آوردم.

+جذابه لعنتی

از حرف که زدم خجالت کشیدم و گوش هام انداختم رو چشمام و یه لبخند خرگوشی زدم.

_همممم من جذابم اره ؟؟ چرا داد زدی مگه نمیدونستی اینجام؟؟

+اوم خب. اره میدوستم ولی خوب وقتی تازه از خواب بیدار میشیم تا چند مین چیزی یادم نمیاد.

_ عجب. شیرین.

بلند شد و وایستاد کنار تخت.منم سوالی نگاهش میکردم که ببینم می خواد چیکار کنه.
دستشو برو زیر پیراهنش و شروع کرد به خاریدن.
با تعجب نگاهش کردم.

+میخاری؟

_ها؟

+تهیونگ تو فقط یه کیوته خوردنی هستی،چطوری بهت میگن رئیس مافیا؟؟؟

All My Life💜Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt