Kook povبا بی حوصلگی خم شدم و از روی تخت هودی شیری رنگم رو برداشتم و تنم کردم.
رفتم جلو اینه و کمی موهامو شونه زدم تا از این بهم ریختگی قیافم کمتر کنم.
بعد از اینکه مطمئن شدم کافیه شونه رو سر جاش گذاشتم و رفتم سمت در، در حین راه به ساعتم نگاه کردم:
20:16 دقیقه بود،پس یعنی یک ربع دیگه وقت داشتم تا برم پیش سویون.
با بوسه کوچیکی روی گونه ی مادرم ازش خداحافظی کردم و از خونه زدم بیرون.
از وقتی با سویون کات کردم دیگه به اون خونه نرفتم و کل وسایلام برگردوندم به خونهی مادر پدرم.
بلاخره اونجا همیشه یه اتاق برای من بوده و هست.
همین طور که میرفتم سمت ماشینم که به تازگی کمی اونور تر خونمون پارک کرده بودم احساس کردم کسی دنبالم میاد.
ولی وقتی برگشتم پشت سرمو نگاه کردم چیزی ندیدم جز یه ماشین خیلی دور تر از من با شیشه های دودی که به خاطر نور زیاد نمیتونستم چهره اش رو تشخیص بدم بود.
بیخیال شونه ای بالا انداختم و سوار ماشین شدم.
.
.
در پایین رو با کلیدی که داشتم باز کردم ولی وقتی رسیدم در بالا از کلید استفاده نکردم.
به در زل زدم...
اون دختر هیچ گناهی نداشت که اینطوری باهاش برخورد کردم ولی جز این کار دیگه ای نمیتونستم انجام بدم.مطمئنم سویون دختری نیست که وقتی بهش میگی کات خیلی راحت باهات کات کنه.
برای همین مجبور شدم تند برخورد کنم تا بیخیالم شه.
اگه بیشتر از این با سویون میبودم یا اگه سویون بیخیالم نمیشد شاید بین منو تهیونگ دعوای بزرگی ایجاد میشد...
رفتم جلو و زنگ درو زدم.
کمی بعد صدای پاشنه های کفش پیچید که معلوم شد سویون داره میاد تا در و باز کنه.
وقتی در باز شد تونستم قیافه ی سویون رو ببینم.
لباس قرمز تنگ که از بالای سینه تا بالای زانوش رو پوشونده بود و بقیه جاهاشم لخت بود.
کفش های پاشنه بلند قرمزی پا کرده بود که میتونم قسم بخورم حداقل ۳ سانت از من بلند ترش کرده بود.سویون: خوش اومدی،بیا داخل
سری براش تکون دادم و وارد شدم.
هودیم رو در آوردم و دادم بهش و رفتم سمت میز.
میزی که همیشه روش با خنده و شوخی غذا میخوردیم پر از غذا های بود که معلومه باید امشبو رمانتیک بگذرونیم.
چشمی چرخوندم و رفتم سر میز روی یکی از صندلی ها نشستم.
سویون هم آروم آروم اومد و روبه روم روی اون یکی صندلی نشست.سویون: خیلی خوب. خوب نمیخوای چیزی بگی؟ یا چیزی رو توضیح بدی؟
+ چی رو باید توضیح بدم؟
سویون:اینکه چرا داری کات میکنی و این رفتارات برای چیه
+ گفتم که سویون. من از اولش عاشقت نبودم ولی دوست داشتم،به عنوان یه دوست صمیمی. الانم که عاشق کسی شدم و میخوام پیش اون باشم تا اینکه وقتم رو اینجا تلف کنم.
چشماش پر شد و به میز زل زد. زیاده روی که نکردم؟
سویون: ولی چطوری تونستی وقتی با منی بری و عاشق کس دیگه ای بشی.
![](https://img.wattpad.com/cover/260426396-288-k431919.jpg)
ESTÁS LEYENDO
All My Life💜
Acción《کامل شده》 تهیونگ،هیبرید شیر که پدرش وصیت کرده تا ۱۵ سال بعد از مرگش جانشینش،یعنی رئیس بزرگ ترین باند گانگستر کره باشه.... جانگکوک،هیبرید خرگوشه که اهل تفریح با بهترین دوستش جیمینه... کاپل ها: تهکوک،اصلی _یونمین_نامجین هایبرید_ امپرگ تهیونگ:هایبرید...