part 14

1.9K 311 196
                                    

دیدید اجرای پسرا رو؟؟
من وقتی دیدم گریم گرفت...
اولین بار بود که سر اجراشون گریه کردم...

______________________________________

گاهی خوابت را می‌ بینم
بی‌ صدا بی‌ تصویر
مثلِ ماهی در آب‌های تاریک که لب می‌ زند
و معلوم نیست حباب‌ها کلمه‌اند یا بوسه‌ هایی از دلتنگی...

کیم تهیونگ 2018/3/19

Tae pov

امروز با اون دختره افریته قرار دارم.
حتی یه بارم فکرشو نمیکردم که با این همه ابهت و غرور یه روز مجبور شم عاشق یکی دیگه باشم و با زور با یکی‌ دیگه برم.
طوری که اطلاعات گرفتم دختره مثل جنده ها روزی با یه نفره.
پس فکر کنم کارم راحت تر باشه.
چقدر عجیبه...
کسی که دوسش داری اگه یه روز بفهمی که جز تو با کس دیگه ای بوده قلبت ترک میخوره و زخم خورده حساب میشی...
ولی از کسی که بدت میاد حتی اگه جنده نباشه بازم هرزه و زیر خواب های یک شبه مرد ها میبینیش...
جونگ کوک؟؟ امیدوارم بعد از ۷ ماه سر قولت باقی مونده باشی...
وگرنه قلبم بد میشکنه...

"Flash back"

بوی خوبه غذایی که کوک داخل آشپز خونه درحال پختش بود کل خونه رو برداشته بود.با خوشحالی شلوارمو کشیدم بالا و دویدم توی هال.

_ کوووووکی؟! کوکوی من؟!

+ته بخدا فقط چند متر فاصله داریم اگه داد نزنی هم میشنوم عزیزم

_ امشب جیمین نمیمونه پیشششششمون این خیلی مسئله ی مهمیههه.

+از چه لحاظ مهمه تهیونگ؟

_ از این لحاظ که من توی این سه شب که کنارت بودم همش جیمین مراقبمون بود ولی الان یه مزاحم توی خونه نیست و راحت میتونیم به کارای خوبمون رسیدگی کنیم.

+چه کارا ی مهمی ته... تهیووووووووووونگ خیلی دییییوثی

_خیلی ممنون گلم ولی... کوک به این قضیه بدون شوخی نگاه کن

جونگکوک رو دیدم که پیشبند آشپزیش رو در آورد و گذاشت روی اپن. آروم آروم اومد سمتم توی هال و بهم نزدیک و نزدیک تر شد. روبه روم سینه به سینه ایستاد و دستشو گذاشت پشت گردنم.

+ تهیونگم؟!

خوشحال از اینکه بلاخره قراره اتفاق بی افته دستامو دور کمرش حلقه کردم و جوابش رو دادم:

_ جونم؟

+ جذابه من؟!

_ جونم نفسم؟!

+زندگیه من؟!

_ فقط لب تر کن بگو از ددی چی میخوای بیبی بو...
جونگ کوووووووووووک

و این پای جونگ کوک بود که قبل از فریاده من روی دیکم فرود اومد....
و دیدم که جونگ کوک فرار کرد توی اتاق و در و قفل کرد.
چند لحظه سر جام روی دو زانو نشستم و دستم رو گذاشتم رو دیکم.
نفس های عمیق کشیدم تا بتونم کمی از دردم رو کم کنم.
نمیدونم چقدر از زمانی که نشستم روی زمین گذشت ولی تونستم دوتا دست کیوت که از پشت داشت به شکمم میرسید و گره میخورد رو ببینم.
لبخندی زدم و یکی از دستام که روی دیکم بود رو برداشتم و گذاشتم رو دستاش که روی شکمم بهم گره خورده بودن.
از پشت بدنش رو بهم چسبوند و صورت کوچولوش رو کنار گوشم حس کردم.

All My Life💜Where stories live. Discover now