part 6

3.2K 446 42
                                        

Tae pov

ده دقیقه ای میشه که بعد از بوسمون جونگکوک به خاطر خجالت کشیدن منو از اتاق انداخت بیرون.
الان منه بدبخت نشستم پشت در اتاق به بوسه های یونگی و جیمین گوش می.... چی؟!
یونگی و جیمین؟؟
سریع بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه که با صحنه ی.... خیلی جالبی روبه رو نشدم‌.
یونگی رو صندلی و جیمین رو پاهای یونگی بود، و تقریبا میشه گفت تو هلق (حلق؟😂) هم دیگه بودن.

_اهم اهم

جیمین سریع از رو پای یونگی پرید پایین ولی یونگی با چهره ای کاملا خنثی داشت نگاهم میکرد.

€میمردی ‌چند دقیقه دیر تر می اومدی؟

_ ودف!؟ کلا یک ربع تنهات گذاشتم یونگی،اگه نمیرسیدم الان کسی به اسم جیمینی وجود نداشت.

€دوست پسر خودمه اصلا دلم می خواد همینجا بکنمش می خوای چیکار کنی ها؟؟؟

×یاااا بکشید بیرون از این بحث. کوک کجاس؟

_ تو اتاقش.

×پس من برم پیشش.

_نرو

×چرا؟

_چون بعید میدونم درو برات باز کنه.

×چرا دقیقا؟

_چون درو برای من باز نکرد،برای تو بکنه ؟

×هه میبینیم.

و رفت سمت اتاق. اره دیگه وقتی جونگکوک درو برای دوست پسرش باز نمیکنه برای کس دیگه ای هم باز نمیکنه. اصلا مگه جیمین کیه که بخواد درو برای اون باز کنه. هه. آخه فسقلی اگه می خواست در باز کنه برای دوست پسرش میکرد. ارهههههه.
و در باز شد و جیمین از جلوی چشم من با یه پوزخند محو شد و منم از رو زمین محو شدم...
برگشتم سمت یونگی که داشت با یه نیشخند نگاهم میکرد.

€کی می خواستی بهمون بگی مستر کیم؟؟

_هیچ وقت.

€اوهوم. خوب الان شدیم باجناق دونسونگ عزیزم.از این به بعد هر گوهی بخوری جونگکوک به جیمین و جیمین بیبی هم به من میگه.

و یه ابرو هم بالا انداخت. باجناق؟!

_باجناق؟

€یس. منو جیمین هم باهمیم.

ای خدااااا بسه دیگههههه...

_ ای خدا به کدامین گناهههه

€ نه نشد دیگه باید بگی به کدامین ثواب همچین هیونگ و باجناق خوبی دارم.

_ باشه باشه تو خوبی. حالا پاشو جمع کن برو عمارت.

€ می خوام پیش جیمین باشم. تو چیکاره ای این وسط؟ توی کار درسته رئیسی ولی تو زندگی شخصیم که نیستی کیم تهیونگ.

_پوففففف باشه شب خوش.

بلند شدم و راه افتادم سمت اتاق جونگکوک.
دستگیره در رو پایین دادم که در باز شد. وارد اتاق شدم که دیدم جونگکوک داره با خنده یه چیزی رو واسه جیمین تعریف میکنه.

All My Life💜Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ