شرط اپ: ۱۰۰ ووت
Tae povبا کلافگی کل حیاط عمارت کیم ها رو دویدم و وارد عمارت شدم.
درو پشت سرم باز ول کردم و از پله ها بالا رفتم.
به آخرین دره راه رو نگاه سریعی انداختم و متوجه باز بودن درش شدم، بازم تا دم اتاق دویدم.
درو که باز کردم مادرم رو روی صندلی میز آرایشش دیدم که مشغول نگاه کردن به خودش بود.
پشت سرش قرار گرفتم و از اینه به چهره ی درهمش خیره شدم، چشماش کمی پف کرده بود و نشون دهنده ی گریه بود.
سمتش خم شدم و آروم دستامو دور گردنش حلقه کردم ،سرمو کنار سرش قرار دادم و بازم از اینه بهش خیره شدم._ خودت چی میخوای؟میخوای به دیدنش بری؟
با صورتی که تعجب درش موج میزد دستشو رو قفل دستام گذاشت.
مادرش: تو.. تو میدونی درسته؟
لبخند محوی زدم و آروم سری براش تکون دادم.
_ اره میدونم ،اپا بهم گفت.
مادرش: چی گفت؟
_ گفت تو و اون مرد قبل از ازدواجت با اپا عاشق هم بودید
سرشو پایین انداخت،قطره اشکی از گونش روی دستم چکید که از توی اینه واضح دیدم.
با دستم سرشو به بالا فشار دادم و دوباره از اینه به چشماش خیره شدم._ ما مشکلی نداریم... البته اگه واقعا خودت انتخابش کنی، نه با زور!
با لبخند خاصی بهم نگاه کرد و دستش که روی دستام قرار داشتو کمی فشار داد.
مادرش: تهیونگ تو... تو واقعا پسر خوبی هستی... به خودم افتخار میکنم که همچین پسری دارم
_ چطور؟
مادرش: با اینکه من با ازدواجت مخالفت شدیدی کردم و این همه فقط تحد فشارت گذاشتم... بازم بهم احترام میزاری و جلومو نمیگیری.
دستامو از گردنش باز کردم و دور کمرش پیچیدم.
سفت بغلش کردم و سرمو به شونش فشار دادم._ میدونی... کل ساعاتی که توی هواپیما داشتم برمیگشتم سئول تا نزارم زودتر از رسیدنم بری... داشتم به این فکر میکردم که تو زن قوی هستی. یا فکر کردن به اینکه اگه روزی مجبور شم از جونگکوک سالها دور باشم حس بدی میگرفتم... اما تو نه تنها از عشقت جدا شدی،بلکه از ما مراقبت کردی و هیچ وقت حرفی ازش نزدی. پس تو حق اینو داری که بعد از این مدت به خواستت برسی هوم؟
همون لحظه صدای دست زدن کسی به گوشم خورد. از مادرم فاصله گرفتم و سمت صدا برگشتم.
همون طور که انتظار میرفت پدرم بود.پدرش: منم مثل مادرت از داشتن تو افتخار میکنم تهیونگ.
مادرم ار جاش بلند شد و سمت پدرم دوید. همون طور که همو بغل کرده بودن پدرم بهم نگاهی انداخت و چشمکی زد.
برای راضی کردن پدرم زیاد تلاش نکردم چون اونم تصمیم خودش رو گرفته بود. میخواست مادرم بعد از این همه سختی که کشید، کمی شاد باشه._ پس اپا. خودت اوما رو برسون
با لبخند از اتاق خارج شدم و همون طور که از عمارت بیرون میرفتم موبایلمو در آوردم.
به هوسوک زنگ زدم.# همه چی آمادس جوجه رئیس
اهی از لقبی که هیچ وقت از دهنش برداشته نشد کشیدم.
_ خوبه منم دارم میام. کوکو ببر بیرون
#حله
.
.
.
___________________________________سلااام
خب اومدم بگم میخام فیک رو زودتر به پایان برسونم. نزدیگ اخراشیم آره
حمایت کنید تا پارت بعدو اپ کنم^^
ČTEŠ
All My Life💜
Akční《کامل شده》 تهیونگ،هیبرید شیر که پدرش وصیت کرده تا ۱۵ سال بعد از مرگش جانشینش،یعنی رئیس بزرگ ترین باند گانگستر کره باشه.... جانگکوک،هیبرید خرگوشه که اهل تفریح با بهترین دوستش جیمینه... کاپل ها: تهکوک،اصلی _یونمین_نامجین هایبرید_ امپرگ تهیونگ:هایبرید...