part 7

2.5K 381 27
                                    

Tae pov

داخل دستشویی اتاق کوک لباس هام رو با لباس خواب عوض کردم.
وقتی کارم داخل دستشویی تموم شد در و باز کردم و از دستشویی بیرون اومدم...
ولی...

_ فاک... کوک؟

کوک خیلی آهسته سمتم چرخید و پستونک رو از دهنش برداشت.

+جانم ددی؟

_ ف.فکر کنم زد بالا

+چی زد بالا عزیزم؟

_به نظرت تو این وضعیت چی میزنه بالا؟

نگاهش رفت روی دیکم. خوشم میاد زود قضیه رو میگیره.
وقتی دیکم رو دید چهره اش رو طوری کرد که انگار یه چیز چندش دیده.
مگه چیز بدیه؟ تحریک شده گیه دیگه!!!بعدشم وقتی خودش باعث و بانی این که شیر کوچولوم بلند شه بوده حق نداره چهرشو اینجوری کنه!!!

+ اه مرتیکه حشری...  گمشو تو دستشویی

_ عع کوک؟! خودت تهیونگ کوچولو رو بیدار کردی الانم خودت بخوابون!!!

+ باشه عزیزم وایستا تا بیام.

خوشحال از اینکه قراره بیاد ولی با حرکت بعدیش تصمیم گرفتم خودم تنهایی به کار های شخصیم برسم...
کوک رفت سمت میزش و کشو رو باز کرد. یه قیچی بزرگ برداشت و با یه نیشخند نگاهم کرد...
منم خیلی اروممممم آب دهنم رو قورت دادم... "خوب تا سه... یک... دو ... سه"  و دویدم داخل دستشویی و درو از پشت قفل کردم.

+عزیزم بیا برات بخوابونمش دیگه چرا فرار میکنی؟

منم از پشت در دستشویی جوابش رو دادم:

_نه عزیزم حالا که میبینم ما تازه باهمیم، بهتره فعلا جاهای خصوصی هم دیگه رو نبینیم،اره

+عع واقعا؟؟؟

تو صداش قشنگ حالت مسخره کردنش معلوم بود

_اره زندگیم

+باشه پس ایشالا دفه بعد خیلی شیک و مجلسی برات میخوابونمش!

_باشه بیبی من بهت اعتماد دارم که خیلی قشنگ می خوابونی،این دفه که نشد،دفه بعد تهیونگ کوچولو رو میدم دستت قشنگ باهاش بری صفا...

+تهیوووونگ

_ چشم چشم

از لحن تهدید وارش خندم گرفت که یه دردی زیر دلم حس کردم. به پایین نگاه کردم که دیدیم ای وای...
به تهیونگ کوچولوم توجه نکردمممم.
خوب اگه الان بخوام برم بار که کوک ناراحت میشه...
خونه هم که نمیشه برم چون بازم کوک ناراحت میشه...
پس مجبورم همینجا انجامش بدم.از داخل دستشویی با تن صدایی که کوک بتونه بشنوه صداش زدم:

_ کوووک؟؟

+هااا؟؟

_ اشکالی نداره یکم صدام بپیچه؟

+ چرا خیلی اشکال داره. دارم میخوابم نمیخوام حتی یه اه بشنوم ته!! حواست باشه.!

ای خدا...
این چه گیری بود من افتادم توش؟
اوکی اوکی...  یه نفس عمییییق.
شلوار و باکسرم رو تا زانو پایین کشیدم و دستم رو دور دیکم حلقه کردم.
آروم شروع کردم به حرکت دادن دستم.
آروم حرکت دستم رو تند تر میکردم.
وقتی سرعت دستم بالا رفت کم کم صدای ناله هام بلند تر میشد. اون یکی دستم رو گذاشتم جلوی دهنم تا صدام کوک رو اذیت نکنه. چند دقیقه ای گذشت که بلاخره کامم اومد. بلاخره تموم شد...
خودمو تمیز کردم و شلوارم و باکسرم کشیدم بالا.
در دستشویی رو باز کردم که دیدم کوک هدفون گذاشته و نشسته داره گیم بازی میکنه ربجههبحعححهرجهب۸ع۹۶ف۵
ولی به من گفت که صدام در نیاد چون می خواد بخوابه!!!!  بعد الان هدفون گذاشته داره بازی میکنه؟
رفتم و هدفون رو از گوشش برداشتم که داد زد:

+نههههههههه اخرشههههه

اخم کردم.

_ به من میگی صدات در نیاد بعد هدفون گذاشتی؟؟

+خوب من جدی نبودم باهات. بعدشم هدفون گذاشتم که صدای ناله های جناب عالی رو نشنوم ولی مثل اینکه خیلی حرف گوش کنی ددی

هوفی کشیدم و نشستم رو تخت، منتظر موندم تا بازیش تموم شه.
وقتی بازیش تموم شد برگشت سمت من:

+چرا نمی خوابی ته؟

_ منتظر توام.

+ خوب باشه منم بازیم تموم شد.

_ باشه بیا.

اومد یه سمت تخت خوابید و پتو رو روی خودش کشید.

+ چراغ خاموش کن بیا عشقم

_باشه بیبی لوسم

+ یاااا عمت لوسه

_ باشه دوتاتون لوسید.خوبه؟

+اره بهتر شد حداقل میدونم فقط من لوس نیستم

بلند شدم و چراغ رو خاموش کردم. نور ماه از پنجره به داخل اتاق میتابید که باعث میشد اتاق زیاد تاریک نباشه.اروم رفتم رو تخت و دستم گذاشتم زیر سرش.
یه بوسه کوچیک روی لباش گذاشتم و دستم رو دور کمرش حلقه کردم.

+ شب بخیر ته ته

_ شب بخیر بانی

____________________________________

All My Life💜Where stories live. Discover now