part 21

2.2K 355 34
                                        

و بله بلاخره این آدم مقدس پیدا شد تا اون یدونه ووت رو بده... 

Kook pov

با نور تاقت فرسایی که روی چشمام افتاده بود از خواب نازم بیدار شدم و غلتی رو تخت کینگ سایزی که روش بودم زدم.
بعد از چند ثانیه که مغزم لود شد، یادم اومد که دیشب بغل تهیونگ خوابیدم ولی چرا الان هیچ تن لشی رو کنار خودم حس نمیکنم؟
کمی چشمامو از هم فاصله دادم تا ببینم تهیونگ کجای تخته ولی هیچ اثری ازش نبود.
آروم توی جام نشستم ولی با حس اون بات پلاگ کوفتی کج نشستم تا بیشتر از این درد نکشم.
دور تا دور اتاق رو نگاهی انداختم ولی هیچ کس نبود.
آروم پاهامو روی زمین گذاشتم و بلند شدم.
یعنی تهیونگ کجاس؟
یعنی با اینکه من خونشم بازم رفته بیرون؟
نه شایدم سر کاره...
همین طور که فکر میکردم از اتاق خارج شدم و رفتم سمت پله ها تا برم طبقه پایین.
اینقدر خونش بزرگه که هی احساس میکردم گم شدم.
به پایین پله ها که رسیدم صدای باز شدن در و شنیدم.
با فکر این که تهیونگه آروم آروم با پای لنگون رفتم سمت در تا برم‌ پیشش ببینم کجا بوده ولی وقتی رسیدم جلوی در دختری رو که دیشب دیده بودم داشت کت بلندش رو در می آورد و می‌ذاشت داخل کمد.
بعد از اینکه کتش رو گذاشت با اون کفشای پاشنه بلند مشکیش برگشت سمتم و تا منو دید اخمش بیشتر شد.

هیون: تو ی هرزه اینجا چیکار میکنی هنوز تهیونگ ننداختت بیرون؟!

+ حرف دهنتو بفهم هرزه خودتی بی شخصیت

با جمله ای که به زبون آوردم بلند زد زیر خنده و آروم آروم سمتم قدم برداشت.

هیون: تهیونگ شوهر منه. برام مهم نیست دربارم چی فکر میکنی!! از خونه ی منو شوهرم گمشو بیرون!!!

با جمله ی اولش که گفت تهیونگ شوهر منه اشک توی چشمام جمع شد. تهیونگ اگه اونو نمی‌خواست میتونست طلاقش بده ولی چرا این کارو تا الان انجام نداده؟
ولی در هر صورت نباید میذاشتم این دختر تهیونگمو ازم بگیره. برام مهم نیست تهیونگ اون دختره رو دوست داره یا نه... ولی اینکه من دیگه بدون اون نمیتونم برام مهمه.

+ اون تو رو دوست نداره.تازه قسمم خورد حتی یه بارم نبوسیدتت. ولی میدونی هر روز و هر ساعت داره منو میبوسه؟

دختر که حرف منو شنید با عصبانیت اومد جلو و با دوتا دستاش منو به عقب هول داد.
درسته دیشب به فاک رفتم ولی هنوز پسرم و با این چیزا زمین نمی‌خورم.

هیون: عوضی از شوهر من دور باش

+ چرا نمیفهمی اون دوستت نداره

هر لحظه صدامون بالاتر میرفت. اینکه اون زنیکه تهیونگو برای خودش میدونست عصبانی ترم می‌کرد و دوست داشتم هر لحظه اون موهای بنفش مایل به صورتیش رو اینقدر بکشم که جیغاشو کل خونه برداره.

هیون: دیشب ‌که مثل هرزه ها زیرش جون میدادی باید فکر اینجارو هم میکردی که زن داره

+ برام اصلا مهم نیست که یه جنده زنش باشه

All My Life💜Onde histórias criam vida. Descubra agora