part 8

401 79 22
                                    

همینطور که راه میرفتم
باد خنکی که به صورتم برخورد میکرد و آهنگی که گوشش میدادم (Field- Evgeny Grinko)
ترکیب خیلی خوبی بود برای اینکه کاری کنه تا اینجا زندگیم همش مثل فیلم از جلو چشمم رد شه ....
میگن خدا به اندازه توان هر آدم بهش سختی میده ... ولی خدایا اینکه داریم با وجود همه اینا هنوز زندگی میکنیم و حرفی نمی زنیم دلیل بر این نیس که باهاشون کنار اومدیم...
حتی نمیشه گفت عادت کردیم....
نمیدونم....
ولی خیلی دلم میخواد ازت بپرسم که  میدونی چه  حسی داره .... اینکه وسط این دنیا مزخرف جوری مونده باشی که فقط خودت باشی خودت ....
من الان فقط خودم برا تکیه کردن دارم ....
اشک تو چشمان حلقه زده بود .....
دست کردم تو جیبم سیگارم در اوردم و بعد از روشن کردنش ازش کام عمیقی گرفتم .....
من خیلی به سیگار وابسته نبودم ولی بعضی وقتا بهتر از هیچی بود ....
بعد از اینکه سیگارم تموم شد سریع حرکت کردم سمت خونه جیمین ......
من هنوز خودم برا تکیه کردن و سر پا وایستادن دارم.....
................................
رفتم و زنگ در زدم
وایستادم تا جیمین در و باز کنه .....
یه جوری پرید و در و باز کرد که یه لحظه واقعا ترسیدم ....
یه چند لحظه نگام کرد و بدون هیچ حرفی  پرید بقلم و عین کوالا ازم اویزون شد.....
و گفتش...
پسره چیز شده بهتره توضیحت  قانع کننده باشه و گرنه من هنوز سر بحث عقیم کردنت هستم....
خندیدمو گفتم : خب نظرت چیه بیام تو و بعدش در موردش صحبت کنیم ........
از بقلم پرید پایین و گفت : بیا تو
........
تقریبا بعد از  اینکه برا جیمین تعریف کردم که چه اتفاقایی افتاده الان ده دقیقه اس که رو تخت دراز کشیده و به سقف زل زده ......
حقم داره ...... کی زندگیش مثل من پر از سوپرایزای قشنگ و اتفاقاتی که روز قبلش حتی به ذهنتم نمی رسید که درگیرش بشی......
جیمین گفت : تهیونگ بنظرت خدا چرا همیشه کاری میکنه که احساس تنهایی کنیم؟
بعد از چند ثانیه گفتم : شاید چون میخواد که ما متوجه شیم هست ...
چون حتی کساییم که به خدا اعتقاد ندارن ، موقع مشکلات و سختی ها دنبال یه قدرت برتر میگردن که ازش کمک بخوان.....
و خب قطعا منظورشون همون خداس.......
ولی کاش خدامیدونست یا حداقل میتونستیم بهش بگیم که این کارش چقدر حس بدی داره .....
جیمین:  تهیونگ حالا که قرار با هوسوک هیونگ ازدواج کنی پس جونگ کوک چی میشه ؟ یعنی میخوای ولش کنی ؟
گفتم : جیمین من شاید بتونم نگاهمو ازش بگیرم ولی قلبمو نه.....
حتی متوجه نشدم چجوری شد که همه من برا اون شد ....
مثلا وقتی میبینیش،همه چی عوض میشه؛یه دفعه میفهمی که این جاذبه زمین نیست که تو رو روی زمین نگه داشته،کار اونه!
و ادامه دادم : جیمین بنظرت چجوری میشه این همه احساس به کسی داشته باشم که هیچ حسی به من نداره ....
جیمین : تهیونگ برا بعضی سوالا جوابی نیست و برا بعضی از جوابام سوالی نیست .....
بیا دنبال جواب این سوال نگردیم .....
آدمای قبل از من و تو بودن که به خاطر همین حس کل شب جلو یه پنجره وایستادن و پاکت پاکت سیگار دود کردن و بهش فک کردن.....
اگر جوابی بود قطعا اونا پیداش میکردن..........
و ادامه داد : تهیونگ الان بیا فقط بخوابیم.....
من که دیگه نمیتونم فک کنم ......
گفتم : باشه جیمینی
و یه ربع بعد در حالی بودیم که جیمین خواب بود و من داشتم به ذهنم می گفتم  که فقط ۵ دقیقه تصویر صورتش دیگه نشونم نده تا خوابم ببره و بعدش من قول میدم تا خود صبح خوابش ببینم......
.............................................
سلام ✋
پارت قبل میخواستم براتون عکس باکس اتاق خواب بزارم اما یادم رفته😅
الان می زارم پس.....

سلام ✋پارت قبل میخواستم براتون عکس باکس اتاق خواب بزارم اما یادم رفته😅الان می زارم پس

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اره دیگه یه همچین چیزی ....
و اینکه به شخصه از شرط ووت خوشم نمیاد ......
ولی از میتی جان شرط کامنت یاد گرفتم 😈😂
و اینکه نظر بدین ....
بازم نظر بدید.....
و اگر دوست داشتیدش ووتم بدین ....
و در نهایت
شرط آپ پارت بعدی ۱۰ تا نظر زیبا باشه که بیشتر از ۴ تا کلمه باشه 😐😅😂
اره دیگه اینگونه......
آها
این پارتا اوایل فیک و اتفاقات خاصی نداره ولی کم کم اوکی میشه ...😁
مراقب خودتون باشید .....
و بای بای 👋🐨🐂

Thank you for keeping my lifeWhere stories live. Discover now