کاور بسی زیباست ..=)🙂💜
_________________________________________
اقا گفتم شاید علامت صحبت کردن این بچه هامو یادتون بره ...
واس همین ..
یه دور میگم براتون 😁تهیونگ 👈 +
کوکی👈 -
یونگی 👈*
جیمین 👈 ^بقیه شخصیتام تو فیک اسمشون میگم یا میگم علامتشون چیه ...
__________________________جونگ کوک :
با صدای زنگ تلفنم از خواب بیدار شدم ...
و فقط جواب دادم....- بله؟
= سلام جی کی چطوری عزیزم
- ایوا چرا فقط دست از سرم برنمیداری
تا کی باید تحملت کنم ...= ناراحتم ک باید این بهت بگم ولی این دفعه برای خودت زنگ نزدم هانی
فقط میخواستم به عنوان کسی ک دوست داره یکم کمکت کنم ..- و چجوری ایوا؟
= از کیم ته فاصله بگیر جی کی
میدونی ک جه این با کسی شوخی نداره- من اون بهتر از تو میشناسم ایوا و از کی تا حالا تو از کارای جه این خبر داری ایوا .. تا اونجایی ک یادمه فقط مین هو سگ وفادارش بود ...
= در مورد برادرم درست صحبت کن جی
و این که عشق ادم مجبور به کارای بدی میکنه جی
نگو ک خودت ار اون بچه خوشت نمیاد ....- به تو ربطی ندار......
= جی الان مسئله این نیس الان فقط این مهمه ک اون بچه سرنوشت خوبی نداره ...اون تا الانم زندگی قشنگی نداشته و مطمئنم ک قرار بدترم بشه ...پس ازش فاصله بگیر ...و گرنه همراهش سقوط میکنی و میدونی ک من نمیزارم کسی ک مال منه حق سقوط نداره جی
= من مال تو نیستم ایوا و این که این زندگی من و به تو هیچ ربطی نداره و به رئیستم بگو فکر اذیت کردن ته رو از سرش بیرون کنه ....
و تلفن روش قطع کردم عصبی بودم جه این واقعا برگشته و این برای تهیونگ خطرناک ....
اون از هیچی خبر نداره و حتی نمیدونم چجوری براش بگم ک تو چه خطریه ...تنها راحش اینه ک با پدرم صبت کنم
سریع بلند شدم و از اتاقم رفتم بیرون و رفتم سمت پله ها و مادرم دیدم ...
- مامان بابا کجاس؟
یونگهوا: کوک کی بیدار شدی بیا یه چیزی بخور ..
- مامان برای الان فقط بگو بابا کجاس ؟
یونگهوا: تو اتاق کارشه میخواست بره بیمارستان ( بابای کوک دکتر )
دویدم سمت اتاق کارش و در زدم ...
جونگهو : بفرمایید
رفتم تو ....
جونگهو : تویی کوک
بیا بشین پسرم
چیزی شده- بابا باید در مورد یه چیز مهم صحبت کنیم
YOU ARE READING
Thank you for keeping my life
Fanfictionکاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی: نامجین-یونمین- هوپوی ژانر : انگست - درام - رومنس- اسمات جونگ کوک گفت: فکر نمیکردم سیگار بکشی آخه هنوز سنت قانونی نشده ... برگشت و دید همون کسیه که با نگاه اول قلبش مال اون شد... جواب دادم : سن فقط یه عدده میتونم ادمایی...