part 23

362 35 2
                                    

تهیونگ ‌:

بعد این که جیمین از پیشم رفت پاشدم حاضر شدم تا برم پیش کوکی ...

کنجکاوم بدونم چی کارم داره ...
------------
رسیدم به کافه و از ماشین پیاده شدم
بعد این ک کرایه رو حساب کردم وارد کافه شدم ...

کوکی هنوز نیمده بود پس تلفنم دراوردم و بهش پی ام دادم ...

ته:
کجایی کوک؟
کوک:
تو رسیدی؟
ته:
اره
کوک :
تا سفارش بدی منم رسیدم ..
ته :
باشه مراقب خودت باش

---
گارسون صدا زدم و سفارش دادم ..

+ دو تا موکا و کیک شکلاتی

گارسون: حتما
_______
کوک :

تازه رسیده بودم تهیونگ دیدم ک نشسته و داره سفارش میده ...

+ دو تا موکا و کیک  شکلاتی

صداش میشنیدم
پس یادش اولین قرارمون چی سفارش دادیم ..

ناخوداگاه لبخند زدم و نزدیکش شدم ...
جوری ک انگار صدای قدمامو شنیده برگشت سمتم و سلام داد ...

جواب سلامش دادم  و نشستم رو به روش ...

+ چی میخواستی بگی یکم نگران شدم

- عووم
خب من میخوام ک بیای و پیش من یعنی پیش ما زندگی کنی ..
تو تنها زندگی میکنی و جدا از اون پدر و مادرم ک میشن دایی و زن دایی تو وقتی فهمیدن ک تو میدونی مادرت کیه و اونارو شناختی از من خواستن ک از تو بخوام بیای پیش ما ...

+ نه
من حتما میام و میبینمشون ولی نمیخوام پیش شما زندگی کنم
نه این که دوست نداشته باشم ولی من تنهایی راحت ترم

- میدونم ته
تو به تنهایی عادت کردی همیشه فقط خودت بودی و خودت درک میکنمت عزیزم
ولی ما نمیخوایم دیگه تنها باشیم ما یه خانواده ایم ...
دوست نداریم تو تنها باشی عزیزم ...
و جدا از اون تو هر وقت خواستی میتونی بری ما هیچوقت جلوتو نمیگیریم و مهم تر از همه من دوست دارم دوست پسرم همش پیشم باشه ...

+ راستش نمیدونم چی بگم هیچ بهانه ای برا رد کردن ندارم و این چیزی ک داری ازش حرف میزنی یعنی همین خانواده خب این خیلی رویاییه و من دوستش دارم ولی به چه عنوانی
من نمیتونم همینجوری بیام خونتون و بمونم ک...

- خب در این مورد من نظرم اینه ک تو رو به عنوان دوست پسرم معرفی کنم و توام من به عنوان دوست پسرت معرفی کن دیگه مشکلی نیس ...
البته اگر میخوای و گرنه هیچ اجباری نیس یه راه دیگه پیدا میکنیم..

Thank you for keeping my lifeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora