خوب سلام به اون عزیزی که فیک ماه من رو برای خوندن انتخاب کردی🤗"این فیک اول پاییزِ🍂 سال ۲۰۲۰ نوشته شده"
امیدوارم این داستان براتون زیبا و جذاب باشه به عنوان یه ویمین شیپر و عشقی که نصبت بهشون درام دوست داشتم یه فیک با شکل دادن یه رابطه خاص و واقعی بنویسم....پس خوشحال میشم با کامنتاتون نظر کلی خودتونو بگید این واقعا برای هر نویسنده ای با ارزشه.🫂💞
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
الان دیگه کاملا متوجه شده بود که زندگیش و تصمیماتی که براش گرفته میشه دست خودش نیست و همه رو سپرده به بقیه.
اونان که براش تصمیم میگیرن.
اونان که خوب و بدش رو شخیص میدن.*حتی این موضوع هم تصمیم پدرش بود.
پدرش خیلی براش زحمت کشیده بود....و قطعا بهترین پدر دنیاست....اما کاش یکم به نظر پسرش بیشتر اهمیت میداد.
حتی الانم وقتی داشت کتو شلواری به رنگ سفید که با یاقوت های زیادی دوخته شده رو تنش میکرد....بخاطر تصمیمیه که به تازگی براش گرفته شده.
پدرش زندگیه کاملی رو براش رقم زده بود... به تصمیم خودش نه اما براش خوب بودن.
حتما این تصمیم هم به صلاحشه که پدرش ازش میخواد انجام بده.اما این تصمیم، چیزیه که زندگی دوم هر فرد رو مشخص میکنه.
امگای زیبارو فقط امید وار بود این تصمیم هم مثل تصمیم های قبل سرانجام خوبی داشته باشه.
به خودش توی اینه قدی نگاه کرد حالا با کتوشلوار سفید توی تنش و ارایش ملایمی روی صورتش منتظر بود تا عصر جدیدی رو از زندگیش شروع کنه.
اقای پارک: جیمین پسرم وقتشه.
**
عاقد: و حالا من با اختیاراتی که دارم شما دو نفر رو همسر هم معرفی میکنم.
همه جمع شروع کردند به دست زدن و از روج جدید میخواستند تا هم دیگرو ببوسند.
امگا واقعا معذب بود بوسیدن یک آلفا که تا به حال در حد سلام و خداحافظی دیدتش حتی از قبل هم معذب ترش کرد.
اما چیز دیگه ای فکر جیمین رو مشغول کرده بود.
اون الان و دقیقا چند ثانیه پیش به عنوان همسر پسراقای کیم که اسمش توی شرکت از شدت جذابیت و هوش زبان زد همه بود، ایستاده.نمیتونست منکر این بشه که اون جذاب نیس اون واقعا جذاب، زیبا وپر ابهت بود.
به معنی دیگه کلمه اون یک آلفا کامل و خاص بود....یه خون خالص.به حلقه توی دستش نگاه کرد وبا خودش زمزمه کرد "من الان همسرشم!... زندگیه جالبیه"
اما اون نمیدونست تهیونگ چطور اخلاقی داره.... شاید بدجنس باشه شاید اصلا دوسش نداشته باشه یا شاید .......
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧
Non-Fiction(اتمام یافته ) . . "... پارک جیمین اومگای، زیبایی که با یکی دیگه از تصمیمات پدرش با پسر دوم خانواده کیم، کیم تهیونگ ازدواج میکنه. و به طرز عجیبی بی اون دو و گرگ هاشون پیوندی قوی شکل میگیره..... و هیچ کسی نمیدونه وعده این عشق و دلبستگی یک حکم تاریخی...