36

1K 172 74
                                    

سلام سلام خوشگلای مننننن💓💕

فقط بریم سراغش😉....

◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇

.

جین: همیشه انقدر جنتلمن بازی در میاری یا فقط این راجب من صدق میکنه.

الفا لبخندی چال گونه ای زد و سرشو کمی پایین انداخت.

نامجون: کجای لطف کردن جنتلمن بازیه؟

جین نگاه شیطنت بارشو اطراف ماشین چرخوند: فکر کن قانع شدم.

با زنگ موبایل الفا جین متعجب به موبایل خیره شد.
آخه کی بعد ساعت ۲ نصف شب زنگ میزنه مگر اینکه اتفاقی افتاده باشه!

نامجون اما با دیدن شماره مشتاق تلفن رو برداشت. و برای برقراری تماس صفحه رو لمس کرد‌.

نامجون: الو..بلخره رسیدی؟
.....

نامجون: نه نه من همین طرفام میام دنبالت هوا سرده زیاد بيرون نمون.

....

نامجون: فعلا عزیزم.

امگا نمیدونست چرا حس عجیبی داشت چیزی مثل کنجکاوی شدید و شاید نا امنی!‌

نامجون: جین ببخشید یکم دیر تر برسی ایرادی نداره؟

جین: اممم نه فقط..شخص خاصیه؟

نامجون همین طور که کل هواسش به خیابون بود جواب امگای کنجکاو رو داد:  اره اون برام فرد با ارزشیه خیلی خیلی با ارزش.

امگا اخمی کرد و به جاده خیره شد لحن نامجون یهو انقدر سرحال و شاد شد که انگار هیچ چیز مهم تر از اون شخص نیس.

طولی نکشید که ماشین جلوی ایستگاه اتوبوسی ایستاد. الفا با عجله پیاده شد.
که جین هم خیلی اروم و با چهره ای جدی بیرون اومد.

با دیدن دختری زیبا با موهای کوتاهه مشکی که سمت نامجون میدوید حس ترس توی وجودش رخنه کرد.

هم اون دختر و هم نامجون لبخند های زیبا و واقعی داشتن و بعد، اون اغوشه گرمشون قلب اومگا رو لرزوند.

نامجون: خوش اومدی سولار دلم برات تنگ شده بود.

سولار: منم همین طور الفا‌.

نامجون به خنده افتاد و از دختر جدا شد.

نامجون: بیخیال.

سولار کمی عقب رفت و نامجونو برانداز کرد: اووووو چه گنده شدی نامجونا و البته فوق العاده جذاب.

نامجون: وقتی تو هی از الفا های هیکلی حرف میزدی من چیکار باید میکردم‌.

سولار با شیطنت به بازو الفا زد : عجب پس باید تلاش کنم مختو بزنم هوم؟

نامجون چشمکی زد : هوممم فک کنم.

جین عصبانی بود، دلخور بود و از طرفی احساس اضافی بودن میکرد‌.

𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧Where stories live. Discover now