سلام سلام خوشگلای مننننن💓💕
فقط بریم سراغش😉....
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
.
جین: همیشه انقدر جنتلمن بازی در میاری یا فقط این راجب من صدق میکنه.
الفا لبخندی چال گونه ای زد و سرشو کمی پایین انداخت.
نامجون: کجای لطف کردن جنتلمن بازیه؟
جین نگاه شیطنت بارشو اطراف ماشین چرخوند: فکر کن قانع شدم.
با زنگ موبایل الفا جین متعجب به موبایل خیره شد.
آخه کی بعد ساعت ۲ نصف شب زنگ میزنه مگر اینکه اتفاقی افتاده باشه!نامجون اما با دیدن شماره مشتاق تلفن رو برداشت. و برای برقراری تماس صفحه رو لمس کرد.
نامجون: الو..بلخره رسیدی؟
.....نامجون: نه نه من همین طرفام میام دنبالت هوا سرده زیاد بيرون نمون.
....
نامجون: فعلا عزیزم.
امگا نمیدونست چرا حس عجیبی داشت چیزی مثل کنجکاوی شدید و شاید نا امنی!
نامجون: جین ببخشید یکم دیر تر برسی ایرادی نداره؟
جین: اممم نه فقط..شخص خاصیه؟
نامجون همین طور که کل هواسش به خیابون بود جواب امگای کنجکاو رو داد: اره اون برام فرد با ارزشیه خیلی خیلی با ارزش.
امگا اخمی کرد و به جاده خیره شد لحن نامجون یهو انقدر سرحال و شاد شد که انگار هیچ چیز مهم تر از اون شخص نیس.
طولی نکشید که ماشین جلوی ایستگاه اتوبوسی ایستاد. الفا با عجله پیاده شد.
که جین هم خیلی اروم و با چهره ای جدی بیرون اومد.با دیدن دختری زیبا با موهای کوتاهه مشکی که سمت نامجون میدوید حس ترس توی وجودش رخنه کرد.
هم اون دختر و هم نامجون لبخند های زیبا و واقعی داشتن و بعد، اون اغوشه گرمشون قلب اومگا رو لرزوند.
نامجون: خوش اومدی سولار دلم برات تنگ شده بود.
سولار: منم همین طور الفا.
نامجون به خنده افتاد و از دختر جدا شد.
نامجون: بیخیال.
سولار کمی عقب رفت و نامجونو برانداز کرد: اووووو چه گنده شدی نامجونا و البته فوق العاده جذاب.
نامجون: وقتی تو هی از الفا های هیکلی حرف میزدی من چیکار باید میکردم.
سولار با شیطنت به بازو الفا زد : عجب پس باید تلاش کنم مختو بزنم هوم؟
نامجون چشمکی زد : هوممم فک کنم.
جین عصبانی بود، دلخور بود و از طرفی احساس اضافی بودن میکرد.
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧
Non-Fiction(اتمام یافته ) . . "... پارک جیمین اومگای، زیبایی که با یکی دیگه از تصمیمات پدرش با پسر دوم خانواده کیم، کیم تهیونگ ازدواج میکنه. و به طرز عجیبی بی اون دو و گرگ هاشون پیوندی قوی شکل میگیره..... و هیچ کسی نمیدونه وعده این عشق و دلبستگی یک حکم تاریخی...