همه تشنه لبیم ساقی کجایی
گرفتار شبیم ساقی کجاییبراتون یکم دهه شصت نواختم.....
باز خوانی( همه بی ماه منیم مامی کجایی.
گرفتار امتحانیم مامی کجایی)خدمت شما آپ جدید..... یکم استراحت شه.....
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
تهیونگ: تسلیت میگم .
..: ممنون ارشد .
الفا کمی از جمع فاصله گرفت تا با همسرش تماس بگیره.
....
تهیونگ: کجا موندی عزیزم ؟
جیمین: دارم...از ماشین پیاده میشم.
تهیونگ: باشه منتظرتم جمعیت زیاده خودت پیدا میکنی.
جیمین: اوکی.
....
موبایل رو قطع کرد و توی جیبش گذاشت و دوباره بین شلوغیه مراسم رفت.
طولی نکشید که جیمین به مراسم و عدای احترام رسید اما تهیونگو بین جمعیت نمیدید.
" جیمین: حتما مشغول صحبت با کسی شده"
بعد تسلیت گفتن به خانواده سهام دارها الفاش رو دید که مشغول صحبت با مدیرعامل یکی از شرکت های چینی بود .
از شانس خوبش با رسیدن به الفا مدیرعامل خداحافظی کرد و دور شد واقعا حوصله هیچ سوالو پرسی رو نداشت از صبح با دوتا وروجک سروکله میزد و بعد هم مدتی که با کلافگی توی آرایشگاه صرف کرده بود.
جیمین: الفا.
خون خالص با شنیدن صدای جیمین برگشت اما وقتی با اومگا روبه رو شد خشکش زد.
جیمین با دیدن نگاه عجیب الفاش عینک آفتابیشو دراورد.
جیمین: تهیونگ چرا اینطوری نگاه میکنی خوبی؟.
لعنتی جیمین داشت چیکار میکرد؟ چرا اینقدر کیوت با موهای کوتاه شده ایستاده جلوی تهیونگ، اونم وقتی وسط مراسم خاک سپاری بودن.
تهیونگ: این چه کاریه اخه ؟
اومگا گیج تر از قبل جلو تر رفت تا حداقل حرفایی که خودشونم نمیدونست به چه جهته رو بقیه نشنون.
جیمین: الفا؟
تهیونگ دستشو زیر کته مشکی جیمین برد. کمرشو گرفت و صورتشو کنار گوشش برد.
تهیونگ: با اخرین درجه کیوتی اومدی جلوم وایستادی میگی چی شده ؟ از اون گذشته از کی تاحالا زمان سوپرایزات از خونه و سرقرار به مراسم خاک سپاری تغییر کردن!
( خوب راس میگه بچم)
جیمین که حالا متوجه شده بود از آرایشگاه مستقیم اومده مراسم به زور جلو لبخندشو گرفت .
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧
Non-Fiction(اتمام یافته ) . . "... پارک جیمین اومگای، زیبایی که با یکی دیگه از تصمیمات پدرش با پسر دوم خانواده کیم، کیم تهیونگ ازدواج میکنه. و به طرز عجیبی بی اون دو و گرگ هاشون پیوندی قوی شکل میگیره..... و هیچ کسی نمیدونه وعده این عشق و دلبستگی یک حکم تاریخی...