سوپرایزززز👻👻👻کریسمس همتون مبارک بیبیااااا🎄🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳
دیگه پر حرفی نمیکنم .
خدمت شما بخوانید.😌😌😌😌😌😌😌😌😌.◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
یونگی: وقت تصویه حسابه.
.
.
.
یونگی به الفا فرصت نداد و ضربه محکمی به شونه اش زد.یونگی: توی لعنتی بهت گفتم یه بار دیگه باهات روبه بشم اونقدر میزنمت تا بمیری.
هوسوک سریع بلند شد و روبه روی یونگی دستاشو بالا اورد: ببین اروم باش باشه سو تفاهم شده.
یونگی : چه سو تفاهمی لعنتی رسما بهم شلیک کردی.
تهیونگ: چیکار کرده؟😐
کریس: جانم؟ 😲
هوسوک: نه نه میدونم اره شلیک کردم ولی نمیخواستم شلیک کنم ماشه در رفت.
یونگی باحالت مسخره ای بهش نگاه کرد: عجب پس.....
با مشت زد توی دهن هوسوک و صاف ایستادو ادامه داد: منم نمیخواستم بزنم توی دهنت ولی دستم رفت.
تهیونگ: هر دوتون بس کنید یعنی چی؟ اون شلیک کرده تو مشت میزنی اینجا چه خبره؟
جیمین رو به هیونگش ادامه داد: تو به یه نفر شلیک کردی؟
هوسوک با بیچارگی به جیمین نگاه کرد: کاملا تصادفی بود من فقط میخواستم از خودم دفاع کنم.
یونگی نا باور از حرف هوسوک داد زد : خفه شو من چیکارت داشتم.
هوسوک هم متقابلا داد زد: میخواستی نپری وسط.
یونگی: اون موَکلم بود.
هوسوک: اون یه عوضی بود .
یونگی: خودم میتونستم بفهمم یه عوضیه یا نه.هوسوک:اره برای همین پریدی جلوش.
یونگی: چون یه عوضیه باید مکشتیش.
هوسوک: داشت به زور بهت دست میزد احمق نجاتت دادم طلبکارم هستی.
یونگی: من خودم بلدم از خودم دفاع کنم.هوسوک: میدونی چیه؟ فک کنم واقعا درست شلیک کردم... تو مغز نداری.
یونگی : نجات دهندگیت تو حلقم اومدی نجاتم بدی بعد بهم شلیک کنی.
هوسوک با حرص از نفهمیه بتا رو به روش داد زد : من به تو شلیک نکردمممم.
یونگی: اوه لابد گلوله از هوا اومد خورد تو شونم.هوسوک: اصلا اصلحه پشت کمر موَکل متجاوزت چیکار میکرد؟
یونگی : اون موَکل الان توی زندانه .
هوسوک: پس دردت چیه؟ چرا بازخواستم میکنی؟ یه تصادف بود تموم شد رفت توهم زنده ای .
یونگی: توی لعنتی بهم شلیک کردی.
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧
Non-Fiction(اتمام یافته ) . . "... پارک جیمین اومگای، زیبایی که با یکی دیگه از تصمیمات پدرش با پسر دوم خانواده کیم، کیم تهیونگ ازدواج میکنه. و به طرز عجیبی بی اون دو و گرگ هاشون پیوندی قوی شکل میگیره..... و هیچ کسی نمیدونه وعده این عشق و دلبستگی یک حکم تاریخی...