بعد از خوردن شام، البته نقش مهم کیمچی. زمان جمع کردن میز رسید.
( ویار بچم🥲)
با بلند شدن جیمین صدای تهیونگ نگاه متعجبش رو جلب کرد.
تهیونگ: چیکار میکنی؟
جیمین با چشم به میز اشاره کرد.
جیمین: جمع کردن.
تهیونگ سریع از جا بلند شد و جیمینو روی صندلی برگردوند. و شروع به جمع کردن میز کرد.
تهیونگ: بشین اصلا نباید کار کنی ممکنه روت فشار بیاد خودم جمع میکنم فردا هم بمون تو خونه استراحت کن.
جیمین با چشمای گرد تهیونگی که سمت اشپزخونه میرفتو دنبال کرد.
سریع از جاش بلند شد و دوتا ظرف برداشت و سمت تهیونگ رفت. همچنان با لحن معترضی گفت.
جیمین: چی؟ تهیونگا نهههه، بچه هنوز یک هفتشه هنوز شکمم بالا نیومده بشینم تو خونه حوصلم سر میره.
تهیونگ برگشت و وقتی با جیمین رو به رو شد.
ظرفا رو ازش گرفت و روی کابینت گذاشت بلافاصله جیمینی که مثل پاپی ها نگاش میکردو بلند کرد و روی جزیره نشوندش.تهیونگ: گفتم بشین....شرکت پر از استرسه برات خوب نیست.
جیمین با لج بازی از جزیره پایین اومد روبه روی تهیونگ ایستاد.و با اخم کیوتی به الفاش خیره شد.
جیمین: نمیخوام من میام شرکت.تهیونگ دوباره پهلو های جیمینو گرفت و روی جزیره گذاشتش.
تهیونگ: همین که گفتم.
جیمین: نمیخوا....
وقتی امگا میخواست دوباره بیاد پایین تهیونگ پاهاشو گرفت و با فاصله دادنشون بینشون ایستاد و لب ها امگا رو بین لب هاش اسیر کرد.
تهیونگ با مکیدن لب پایین امگا بوسه رو عمیق تر کرد. و رفته رفته بازی لب هاشون اتشین تر شد.
الفا با صدا لب هاشو از لب های همسرش فاصله داد. امگا با گونه های قرمز و چشمای خمار به تهیونگ نگاه کرد.
چهره امگا اون لحظه جوری بود که تهیونگ میتونست براش جون بده.لبخندی زد و گونه جیمین مسخ شده رو بوسید.
تهیونگ: لج بازی نکن قشنگم.
امگا اما اینبار چشماشو با حاله ابی رنگش پوشوند و عمیق به تهیونگ نگاه کرد.
جیمین: اما من میخوام کنارت باشم.
تهیونگ تسلیم شده به چشمای امگا خیره بود. با شنیدن اون جمله فقط میتونست یه چیزی بگه.
تهیونگ: باشه.
جیمین با پلک کوتاهی کنترل کردن الفاشو به پایان رسوند و با تهیونگ متعجب روبه رو شد.
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧
Non-Fiction(اتمام یافته ) . . "... پارک جیمین اومگای، زیبایی که با یکی دیگه از تصمیمات پدرش با پسر دوم خانواده کیم، کیم تهیونگ ازدواج میکنه. و به طرز عجیبی بی اون دو و گرگ هاشون پیوندی قوی شکل میگیره..... و هیچ کسی نمیدونه وعده این عشق و دلبستگی یک حکم تاریخی...