21

1.2K 169 126
                                    


بلخره بیبیا
روزیسا معذرت میخواد.🥲

بخونین امیدوارم خوشتون بیاد😘

◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇

تهیونگ: چرا احساس میکنم یه جا دیدمش. 
 
وقتی بکهیون سوار ماشین شد حرف تهیونگو شنید و نگاه متفکری به خودش گرفت.

بکهیون: امممم اون دکتر سرشناسیه
بخاطر جوون بودنش شاید توی مجله یا مهمونی های کاری دیدی.

تهیونگ: نه اینطوری اشنا نیست گفتی قبلا میومدی پیشش؟

بکهیون: اره اون واقعا کارش خوبه.

تهیونگ همچنان داشت به کیونگسو فکر میکرد که کجا دیدتش.

بکهیون که از حالت چهره تهیونگ کنجکاو شده بود گفت.

بکهیون: تهیونگ همه چیز مرتبه ؟

تهیونگ همچنان که رانندگی میکرد با اخمی روی پیشونیش سری تکون داد.

تهیونگ: میدونی وقتی داشتیم آشنا می‌شودیم خیلی رنگ نگاهش تردید داشت یه جای کار م...

با زنگ خوردن گوشی الفا حرف نصفه موند.

تهیونگ: الو سلام هیونگ.

جین: تهیونگ جیمین حالش خوب نیست.

تهیونگ: دارم میام.

تهیونگ گوشی رو قطع کرد و سریع پیچید بین کوچه ها تا میوبور بزنه.

بکهیون: چی شده؟

تهیونگ: جیمین حالش خوب نیست.
.
.
.
.
.
.
.
.

جیمین: تهیونگ کجاست؟ گفتم الفام کجاااااست؟

جین سعی میکرد جیمین ترسیده و وحشت زده رو که بخاطر کابوس بهم ریخته بود رو اروم کنه.

جین: جیمینا اروم باش بهش زنگ زدم الان میاد.

جیمین دوباره عصبی داد زد.

جیمین: دروغ میگی چرا نزاشتی باهاش حرف بزنم حالش خوبی ؟ چیزیش شده؟ بهم بگو.

لحن امگا به سرعت تغییر میکرد و جین اینبار از لحن شکسته و پر خواهش جیمین نگران بود.

جین: جیمین تو چت شده؟ تهیونگ رفته شرکت الانم تو راه داره میاد.

جیمین ترسیده کلمه شرکت رو توی سرش زمزمه میکرد.

" شرکت"

جیمین: نه نه نباید بره شرکت اونجا خطر ناکه نباید بره.

پسر ترسیده سمت در شتاب برداشت اما جین نگهش داشت. رفتن جیمین با اون حال دیوونگی بود.

جین: جیمین اروم باش لطفا.

همه اعضای خونه شاهد اون حال خراب پسر بودن و از شدت شوک نمیتونستن حرف بزنن.

اونا میدونستن حال پسر خوب نیس اما تا به حال اون جیمین اروم و ساکت رو انقدر اشفته و داغون ندیده بودن.

𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧Where stories live. Discover now