چرا بعضیا دیگه کامنت نمیترکونن.🥲مامی رو عصبی نکنین بیبیا به نفعتون نیستا.😈😈😈😈😈😈
ترکوندن کامنتارو از سر بگیرید تا انرژی به وجود بیاد😉😎.
◇◇◇◇◇◇
دست لرزونشو پایین صفحه گذاشت با لرزش گوشیش داخل جیب شلوارش خودکار رو به حرکت در اورد.
و یه علامت ضرب بزرگ روی صفحه قرار داد کشید.
خانوم لی و جونگین هر دو با اخم به امگا نگاه کردن که جیمین خودکار رو روی میز پرت کرد و با پوزخند به اون دو نگاه کرد.
جیمین: پایان بازی.
( کی گفته به همین سادگی شرکتو از دست میدیم😎 نچ نچ مگه شهر هرته)
ناگهان در اتاق جلسه باز شد و تهیونگ و یونجون همزمان با پوزخند وارد شدن.
الفا پشت امگاش که روی صندلی نشسته بود ایستاد.
تهیونگ: یک هیچ به نفع ما.
جونگین با عصبانیت و خانوم لی متعجب به اونا نگاه میکرد.
جونگین: چطور ممکنه تو...
یونجون جلو اومد و با پوزخند گفت: بیاین بازیو دوباره مرور کنیم دوستان.
فلش بک ( یک هفته پیش)
جونگین: پس همکاریمون قبوله.یونجون: قبوله اقای جونگین به هر حال من نقشه ای برای حساب پر پول اون شرکت داشتم اینطوری هم سود من بیشتر میشه هم شما به هدفتون میرسین.
جونگین: ازت خوشم میاد پسر قبوله اما اونا رو هم نباید دست کم بگیریم.
یونجون: درسته ولی هیچ چیز بد تر از اعتماد چشم بسته نیست من بهشون نزدیکم و هک سیستم تهیونگ کار سخت اما امکان پذیریه.
جونگین: قبوله پولتو میگیری و بعد از سئول خارج میشی.
یونجون: قبوله اقای جونگین.
جونگین: بعدا میبینمت پسر.
یونجون: خدانگهدار.
بعد از خروج جونگین از کافه یونجون پوزخندی زد و با تهیونگ تماس گرفت.
یونجون: سلام رئیس همه چیز تحت کنترله.
تهیونگ: کارت عالی بود یون فعلا تو چنگت نگهش دار بعدا راجب تست بازیگریت حرف میزنیم.
یونجون بلخندی زد. و گفت.
یونجون: حتما قربان.
پایان فلش بک...
یونجون: من از همون اول هم طرف شما نبودم جناب.(وقتی با روزیسا فیک میخونین باید بدونین هیچ چیز اونطور که تو پارت قبل بوده تو پارت جدید انجام نمیشه😏)
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧
Non-Fiction(اتمام یافته ) . . "... پارک جیمین اومگای، زیبایی که با یکی دیگه از تصمیمات پدرش با پسر دوم خانواده کیم، کیم تهیونگ ازدواج میکنه. و به طرز عجیبی بی اون دو و گرگ هاشون پیوندی قوی شکل میگیره..... و هیچ کسی نمیدونه وعده این عشق و دلبستگی یک حکم تاریخی...