24

1.1K 179 251
                                    


چرا بعضیا دیگه کامنت نمیترکونن.🥲

مامی رو عصبی نکنین بیبیا به نفعتون نیستا.😈😈😈😈😈😈

ترکوندن کامنتارو از سر بگیرید تا انرژی به وجود بیاد😉😎.

◇◇◇◇◇◇

دست لرزونشو پایین صفحه گذاشت با لرزش گوشیش داخل جیب شلوارش خودکار رو به حرکت در اورد.

و یه علامت ضرب بزرگ روی صفحه قرار داد کشید.

خانوم لی و جونگین هر دو با اخم به امگا نگاه کردن که جیمین خودکار رو روی میز پرت کرد و با پوزخند به اون دو نگاه کرد.

جیمین: پایان بازی.

( کی گفته به همین سادگی شرکتو از دست میدیم😎 نچ نچ مگه شهر هرته)

ناگهان در اتاق جلسه باز شد و تهیونگ و یونجون همزمان با پوزخند وارد شدن.

الفا پشت امگاش که روی صندلی نشسته بود ایستاد.

تهیونگ: یک هیچ به نفع ما.

جونگین با عصبانیت و خانوم لی متعجب به اونا نگاه میکرد.

جونگین: چطور ممکنه تو...

یونجون جلو اومد و با پوزخند گفت: بیاین بازیو دوباره مرور کنیم دوستان.

 
فلش بک ( یک هفته پیش)

 
جونگین: پس همکاریمون قبوله.

یونجون: قبوله اقای جونگین به هر حال من نقشه ای برای حساب پر پول اون شرکت داشتم اینطوری هم سود من بیشتر میشه هم شما به هدفتون میرسین.

جونگین: ازت خوشم میاد پسر قبوله اما اونا رو هم نباید دست کم بگیریم.

یونجون: درسته ولی هیچ چیز بد تر از اعتماد چشم بسته نیست من بهشون نزدیکم و هک سیستم تهیونگ کار سخت اما امکان پذیریه.

جونگین: قبوله پولتو میگیری و بعد از سئول خارج میشی.

یونجون: قبوله اقای جونگین.

جونگین: بعدا میبینمت پسر.

یونجون: خدانگهدار.

بعد از خروج جونگین از کافه یونجون پوزخندی زد و با تهیونگ تماس گرفت.

یونجون: سلام رئیس همه چیز تحت کنترله.

تهیونگ: کارت عالی بود یون فعلا تو چنگت نگهش دار بعدا راجب تست بازیگریت حرف میزنیم.

یونجون بلخندی زد. و گفت.

یونجون: حتما قربان.
 

پایان فلش بک...

 
یونجون: من از همون اول هم طرف شما نبودم جناب.

(وقتی با روزیسا فیک میخونین باید بدونین هیچ چیز اونطور که تو پارت قبل بوده تو پارت جدید انجام نمیشه😏)

𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧Where stories live. Discover now