صبح وقتی امگا چشم هاشو باز کرد. روی تخت توی اغوش الفاش بود و رایحه نعنایی الفا وجودشو در بر گرفته بود.
لبخندی زد و دستی روی چشم هاش کشید. اروم برگشت و به الفاش خیره شد. .
خیلی اروم خوابیده بود. نگاه کردن به الفاش مثل یک روتین زیبای صبح گاهی بود.تهیونگ: اینقدر توی خواب دیدنیم.
جیمین وقتی دید چشمای زیبای الفاش برای باز شدن و عادت کردن به نور تقلا میکنه. با دستای کوچولو و سفیدش چشمای الفاش رو لمس کرد.
جیمین: خیلی دیدنیی.
تهیونگ لبخندی زد و امگاش رو گرم در اغوش کشید. اروم لبهاشو روی گردن امگا گذاشتم و مک محکمی بهش زد.
جیمین: ایی الفا چیکار میکنی؟
تهیونگ مک دیگه ای زد و باز هم صدای اعتراض امگاش، سرشو از گردن امگا بیرون اورد امگا رو بین بازو هاش اسیر کرد و روش خیمه زده بود.
به صورت زیبا و درهمش نگاه کرد.تهیونگ: دیروز یه امگا کوچولو درو قفل کرده بود و نمیزاشت الفای نگرانش بیاد ببینتش و بعد هم الفاشو از خونه بیرون انداخت.
امگا چشمای گرد شده. به الفاش که اخم کرده بود نگاه کرد.
جیمین با لحن معترضی گفت.جیمین: اما من بیرونت نکردمممم.
تهیونگ: چرا تو بهم گفتی میخوای تنها باشی.
جیمین با دیدن نگاه حق به جانب الفاش اون هم به تقلید از اون نگاهی حق به جانب به خودش گرفت.
جیمین: اه جناب کیم بستگی داره شما تنهایی رو چی بدونید. تازه من یادم نمیاد بهت گفته باشم از خونه بری.
تهیونگ: اممم نچ کیم جیمین باید مجازات بشه چون الفای خودشو نگران رها کرده.
تهیونگ دوباره خم شد و سیب گلوی امگا رو مکید.
جیمین: امممم نههه من بیرونت نکردم.
تهیونگ شروع کرد به قلقلک دادن امگاش و از طرفی گردن امگا بیچاره رو مارک میزاشت. صدای لبخند جیمین و تهیونگ توی اتاق بخش شده بود.
تهیونگ امگاش رو بغل کرد و از روی تخت بلند شد. و همچنان سرش توی گردنش بود.تهیونگ: یه دوش کوچولوی دوتایی.
جیمین لبخند توسط الفاش توی وان خالی قرار گرفت.
جیمین اروم دست برد تا لباس هاشو در بیاره. و الفا همون طور خیمه زده به امگاش نگاه میکرد.
جیمین با کیوت ترین حالت ممکن در حال در اوردن لباس هاش بود.
امگا چند لحظه بعد متوجه نگاه خیره الفاش شد.جیمین: چی..چیزی شده؟
تهیونگ: تو خیلی زیبایی کیم جیمین.
امگا وقتی محاسبه کرد. الفاش هر روز این حرف رو وقتی تو عمق چشماش غرق بود بهش میگفت. و این خجالت امگای بیچاره رو افزایش میداد.
تهیونگ با دیدن گونه های قرمز امگاش لبخند مستطیلی زیبایی به لب اورد و گونه امگاش رو بوسید.
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧
Non-Fiction(اتمام یافته ) . . "... پارک جیمین اومگای، زیبایی که با یکی دیگه از تصمیمات پدرش با پسر دوم خانواده کیم، کیم تهیونگ ازدواج میکنه. و به طرز عجیبی بی اون دو و گرگ هاشون پیوندی قوی شکل میگیره..... و هیچ کسی نمیدونه وعده این عشق و دلبستگی یک حکم تاریخی...