☆ پارت اختصاصی 2 ☆

404 91 89
                                    


سلاااااااام بیبی های من...دوستداران و منتظران ماه من😁😆

اول همه " بازگشته کیم سوکجین سوپر استاره ورد واید هندسام جهانی رو به همتون تبریک میگممممممم"
😎😎
اخبار دستتون باشه بدجور جهان هنرمندا به لرزه افتاده

مومنت ویمینو دیدین خدا مرگم بده بغلشونو دیدییییییین من نمیتونم حجمش خیلی بود 😭

مومنت ویمینو دیدین خدا مرگم بده بغلشونو دیدییییییین من نمیتونم حجمش خیلی بود 😭

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ببین تورو خدا ببین چطوری فرو رفته تو بغلش سرش روی شونش ببییییین 😭😭😭🫂

قشنگ این ایموجیه🫂 مورد علاقم وای یکیم نیس اینجوری بغلمون کنه🚶‍♀️

بیاین بیاین که مامی شادیه خودشو ابراز کنه و این روزه فرخنده رو فرخنده تر...

فیلتر شکنا روشن و قدم به قدم کامنتا رو همراهی کنید 🫂
همراهیا همراهیییییییی حالا

خدمت بیبیای عزیزم..........💞😎

□□□□□□□□□□□□□□□□

با نفسی حبس شده از خواب پرید و برای وارد کردن ا‌کسیژن به ریه هاش شروع به تقلا کرد.

به ملافه ها چنگ زده بود و حرکت عرق رو از شقیقه هاش حس میکرد.

"با قدرتی چند برابر... خونی خالص و جادویی از والد .."

با یادآوری دوباره اش چشماشو محکم بست افکارش آشفته تر از چیزی بود که بتونه تیکه های پازل رو کنار هم بچینه...به عبارتی اونقدر سردرگم و گیج بود که اول باید دنبال آرامشش باشه.

اروم زمزمه کرد: تهیونگ؟.

نگاهش چرخید که با نبود خون خالصش روبه رو شود....ساعت پنج صبح رو نشون میداد هوا کاملا روشن شده بود و از پنجره هوای خنکی داخل میخزید.

بلند شد و سمت پنجره ها رفت‌‌..با دیدن تهیونگ که قهوه به دست روی تابه دونفره آهنی نشسته لبخندی که همیشه با دیدن آرامش  الفاش روی لبهاش شکل میگرفت خودش رو نشون داد.

( برم بمیرم اول که میگه آرامش سمت تهیونگ مثل آهن ربا کشیده میشه اینم از لبخند 🥲)

بیخیاله پله ها و قدم زدن شد و از لبه پنجره بیرون پرید و با درخشش موهاش خیلی اروم پاهای لختش چمش هارو لمس کرد‌.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 12 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧Where stories live. Discover now