14

1.3K 178 45
                                    

سوپرایز🤗 اینم نتیجه کامنت هاتون
که پارت قبل ترکوند.
بازم بترکونید اگه دوسش داشتید.😉🙃🙂

◇◇◇ 14 ◇◇◇◇◇◇

بعد فریاد بکهیون، با کیک خوشگلی توی دستش روبه روی تهیونگ و جیمین قرار گرفت. و پشت سرش نامجون، چانیول، جین.
، کریس، هوسوک و یه دختر کوچولو که دستش توی دست هوسوک بود دیده شد.

جیمین با دیدن خواهرش که کنار هوسوک ایستاده بود. با ذوق سمتش رفت.
دو هفته از اخرین باری که دیده بودش میگذشت.

جیمین: کوچولوی داداشی بیا اینجا ببینم.

دختر کوچولو با ذوق سمت جیمین رفت و عروسک جوجه شو محکم توی بغلش فشرد.

هیومین: داداشیییی.

جیمین با بغل کردن خواهر کوچولوش اونو از روی زمین برداشت و محکم بغلش کرد.

جیمین: وانیل کوچولوی داداشی چطوره؟

هیومین سرشو از توی گردن داداشش در اورد و بهش نگاه کرد.

هیومین: وای داداشی چی شدی؟

لحن نگران دختر کوچولو مهر تاییدی بود برای نگا های پر از شیطنت بقیه.

چانیول: یاااا همه جشناتون که نباید اینجوری انجام بشه.

و بعد دستشو دور گردن تهیونگ انداخت.و چشمکی زد. تهیونگ با دیدن کبودی روی چونه تا لب پایین امگا. لبخند مهربونی به صورت امگاش زد. ( مظلوم نمایی )

جیمین: چطور مگه؟

دختر کوچولو دستشو روی کبودی کشید. و ادامه داد.

هیومین: اینجا درد میکنه؟

با این سوال همه جمع زدن زیر خنده و به اون دختر کوچولوی خام و کیوت نگاه میکردن.
جیمین به نزدیک ترین اینه خودشو رسوند و با دیدن کبودیه لبش داد زد.

جیمین: خدای من الفااا.

هوسوک جلو رفت و هیومین رو از بغل جیمین بیرون کشید. دختر کوچولو هنوز نگران به جیمین خیره بود .
چانیول جلو رفت و موهای دختر رو ناز کرد.

چانیول: هی خانوم کوچولو به اون میگن مارک.

هیومین با کنجکاوی به مرد قد بلند نگاه کرد.
هیومین:مارک چیه؟

چانیول: ببین وقتی الفا و امگا با هم ....

تهیونگ وقتی دید چانیول شروع کرده به توضیح سیر تا پیاز مارک برای اون بچه پنج ساله یهو پرید وسط حرفش.

تهیونگ: به یه بچه این چیزا رو نمیگن چان.

چانیول: بفرما انیشتن خودت کنجکاویه بچه رو رفع کن.

جیمین دستشو روی کبودی گذاشته بود.و داشت از خجالت اب میشود. که با حرف تهیونگ یکی از ابرو هاش پرید بالا.

𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧Where stories live. Discover now