سلااااااام
دوستان من شرط ووت نمیذارم و اصلا از این کار خوشم نمیاد فقط پیشاپیش ممنونم از کسایی که با کامنت و ووت داستان رو حمایت میکنن🤩🙏🏻🥰
بریم سراغ پارت امروز:ییبو همونطور که پشت میزش نشسته بود، زیر چشمی نگاهی به هاشوان انداخت که با برگههای جلوش سرگرم بود.
+راستی به خدمتکار بگو اتاق هایکوان رو تمیز کنه.هاشوان همونطور که سرش تو برگههاش بود مکث نه چندان کوتاهی کرد و بعد با تردید و کمی نگرانی که سعی در پنهان کردنش داشت پرسید:
#برای چی؟!!+بالاخره داره برمیگرده
بعد نگاهی به هاشوان انداخت و با چشمای ریز شده پرسید:
+ببینم... تو که مشکلی نداری؟!#چی؟! نه! البته که نه! خیلی هم خوشحالم...
+خوبه... امیدوارم بتونی گرگت رو کنترل کنی چون اصلا دلم نمیخواد حالا که بعد این همه مدت قراره برگرده، بازم مجبور بشه ترکمون کنه.
هاشوان با کلافگی و اضطرابی که به سختی کنترلش میکرد گفت:
#نگران نباشبعد با یه لبخند زوری از جاش بلند شد و به سمت در رفت:
#زود برمیگردمییبو در حالی که سرش پایین بود و مشغول کارش شده بود هومی گفت و با دستش اشاره کرد که میتونه بره.
با رفتن هاشوان، ییبو ماسک بیتفاوتیش رو درآورد و نگران به در خیره شد. واقعا دلش میخواست همه چی به خوبی پیش بره.ژان چشم به در اتاق دوخته بود و منتظر بود هر لحظه سانگ در رو باز کنه و بیاد داخل. ساعت ۱۲ ظهر بود و خبری ازش نبود. پس کی قراره پیداش بشه؟ داره زمان رو از دست میده! از این که امشب رو هم روی اون تخت لعنتی و تو بغل آلفای خودخواه بگذرونه متنفر بود. از اضطراب بلند شد و شروع به قدم زدن تو اتاق کرد که با شنیدن برخورد چیزی مثل سنگ به شیشه، به سرعت سمت پنجره رفت و بازش کرد. با دیدن سانگ شروع کرد به غر زدن:
_چقدر دیر کردی! نگران شدم گیر افتاده باشی!
÷اوه معذرت میخوام که دیر شد.
÷گیر بیفتم؟! کی میخواد منو گیر بندازه؟! من امگای این عمارتم! کسی جرئت بیاحترامی به من رو نداره!_پس چرا نیومدی پیشم؟
÷اینطوری بهتره بهت قول میدم! من امروز رو سرکار نرفتم که بتونم یه راه مطمئن پیدا کنم! تو ظرف ناهارت یه هدیه میذارم امیدوارم بتونی به خوبی ازش استفاده کنی!
و چشمکی به ژان زد._واقعا ممنونم سانگ... من خیلی بهت مدیونم... امیدوارم باعث دردسرت نشم.
÷هی نگران نباش! من هاشوان رو پشتم دارم! حتی اون آلفای عوضیت هم نمیتونه کاری باهام داشته باشه!
YOU ARE READING
I'M YOUR ALPHA
Werewolfهر امگایی آرزوشه جفتش رو ملاقات کنه. یه جفت قوی که مراقب امگا و تولههاشونه. احتمالا یه آلفا جذاب و قدرتمند. اما چی میشه اگه جفت امگای داستان ما اونی نباشه انتظارش رو داشته؟! کاپل: ییژان ژانر: درام، فانتزی، امگاورس، اسمات ***توجه*** این داستان برد...