.: Part 11 :.

2.3K 505 66
                                    

سلااااااام
دوستان من شرط ووت نمی‌ذارم و اصلا از این کار خوشم نمیاد فقط پیشاپیش ممنونم از کسایی که با کامنت و ووت داستان رو حمایت می‌کنن🤩🙏🏻🥰
بریم سراغ پارت امروز:

ییبو همونطور که پشت میزش نشسته بود، زیر چشمی نگاهی به هاشوان انداخت که با برگه‌های جلوش سرگرم بود.‌
+راستی به خدمتکار بگو اتاق هایکوان رو تمیز کنه.

هاشوان همونطور که سرش تو برگه‌هاش بود مکث نه چندان کوتاهی کرد و بعد با تردید و کمی نگرانی که سعی در پنهان کردنش داشت پرسید:
#برای چی؟!!

+بالاخره داره برمی‌گرده

بعد نگاهی به هاشوان انداخت و با چشمای ریز شده پرسید:
+ببینم... تو که مشکلی نداری؟!

#چی؟! نه! البته که نه! خیلی هم خوشحالم...

+خوبه... امیدوارم بتونی گرگت رو کنترل کنی چون اصلا دلم نمی‌خواد حالا که بعد این همه مدت قراره برگرده، بازم مجبور بشه ترکمون کنه.

هاشوان با کلافگی و اضطرابی که به سختی کنترلش می‌کرد گفت:
#نگران نباش

بعد با یه لبخند زوری از جاش بلند شد و به سمت در رفت:
#زود برمی‌گردم

ییبو در حالی‌ که سرش پایین بود و مشغول کارش شده بود هومی گفت و با دستش اشاره کرد که می‌تونه بره.
با رفتن هاشوان، ییبو ماسک بی‌تفاوتیش رو درآورد و نگران به در خیره شد. واقعا دلش می‌خواست همه چی به خوبی پیش بره.

ژان چشم به در اتاق دوخته بود و منتظر بود هر لحظه سانگ در رو باز کنه و بیاد داخل. ساعت ۱۲ ظهر بود و خبری ازش نبود. پس کی قراره پیداش بشه؟ داره زمان رو از دست می‌ده! از این که امشب رو هم روی اون تخت لعنتی و تو بغل آلفای خودخواه بگذرونه متنفر بود. از اضطراب بلند شد و شروع به قدم زدن تو اتاق کرد که با شنیدن برخورد چیزی مثل سنگ به شیشه، به سرعت سمت پنجره رفت و بازش کرد. با دیدن سانگ شروع کرد به غر زدن:

_چقدر دیر کردی! نگران شدم گیر افتاده باشی!

÷اوه معذرت می‌خوام که دیر شد.
÷گیر بیفتم؟! کی می‌خواد منو گیر بندازه؟! من امگای این عمارتم! کسی جرئت بی‌احترامی به من رو نداره!

_پس چرا نیومدی پیشم؟

÷اینطوری بهتره بهت قول می‌دم! من امروز رو سرکار نرفتم که بتونم یه راه مطمئن پیدا کنم! تو ظرف ناهارت یه هدیه می‌ذارم امیدوارم بتونی به خوبی ازش استفاده کنی!
و چشمکی به ژان زد.

_واقعا ممنونم سانگ... من خیلی بهت مدیونم... امیدوارم باعث دردسرت نشم.

÷هی نگران نباش! من هاشوان رو پشتم دارم! حتی اون آلفای عوضیت هم نمی‌تونه کاری باهام داشته باشه!

I'M YOUR ALPHAWhere stories live. Discover now