.: Part 27 :.

2.3K 466 187
                                    

با نیشخند به کاغذ توی دستش نگاه کرد، بالاخره تونسته بود با هزار دوز و کلک یه راه ارتباط باهاش رو گیر بیاره!
"نشونت می‌دم حرومزاده!"

*

سانگ طبق عادت این چند وقت نصفه شب از خواب بیدار شد. کلافه بود و نمی‌تونست بخوابه. نگاهی به جای خالی هاشوان روی تخت انداخت و آهی کشید. از اتاق بیرون رفت تا هوایی به سرش بخوره که ناخودآگاه به سمت سالن و کاناپه‌ای که می‌دونست جفتش اونجاست رفت. هاشوان رو در حالی دید که به زور زانوهاش رو خم کرده بود و جنینی روی کاناپه خوابیده بود و بالش ناراحتی زیر سرش گذاشته بود.
دلش برای گرمای آغوشش تنگ شده بود و بهم ریختگی هورمن‌هاش به خاطر بارداری اون رو بیشتر و بیشتر تشنه نوازش‌های آلفاش می‌کرد.
آروم جلوی کاناپه روی زمین نشست و سرش روی دست خم شده آلفاش گذاشت و چشم‌هاش رو بست. هاشوان با حس سنگینی و تکون خوردن چیزی روی دستش چشم‌هاش رو باز کرد، سرش رو بلند کرد و با صدای خوابالو و متعجبی گفت:‌

#سانگ! اینجا چیکار می‌کنی عزیزم؟ چرا روی زمین نشستی؟ بلند شو، اذیت می‌شی!

سانگ آروم سرش رو بلند کرد و خیره تو چشم‌های هاشوان گفت:
÷ما دلمون برات تنگ شده بود بابایی!

هاشوان ماتش برد. چیزی تو وجودش فرو ریخت! نمی‌تونست خوشحالیش رو از "بابایی" خطاب شدنش توصیف کنه! یه حس شیرین عجیبی داشت که تا حالا تجربه‌ش نکرده بود!
ناخودآگاه لبخند قشنگی زد و محکم امگاش رو تو آغوشش گرفت:

#سانگ... باورم نمی‌شه... این چه حسیه که من دارم؟! چرا انقدر شیرینه؟!! حتی تصور این که تو بچه‌ای به دنیا بیاری و اون بچه من رو بابا صدا کنه، باعث می‌شه بخوام از خوشی بمیرم!! ازت ممنونم سانگ... خیلی ممنونم... عاشقتم...

سانگ با لذت چشم‌هاش رو بست و همونطور که از آغوش امن آلفاش لذت می‌برد، به حرف‌ها و زمزمه‌های شیرینش گوش می‌داد.

÷بابت این مدت معذرت می‌خوام، خیلی اذیت شدی؟

#نگران من نباش عزیزم من خوبم... تا وقتی که حال تو خوب باشه منم خوبم

÷برگرد پیشمون هاشوان، اونجا بدون تو واقعا غیر قابل تحمله!

هاشوان با شیطنت گفت:
#اوه جدا؟! ولی من فکر می‌کنم دوتایی حسابی داشتین خوش می‌گذروندین اصلا هم یاد من بیچاره نبودین!

سانگ مشت محکمی به سینه آلفا زد و گفت:
÷البته که بودیم عوضی!

هاشوان دستش رو جای ضربه امگا گذاشت و با قیافه جمع شده‌ای گفت:
#عزیزم مثل اینکه بارداری حسابی بهت ساخته، مشت‌هات قوی‌تر شدن!

سانگ با لحن لوسی گفت:
÷هیچم نساخته! مدام بی‌حال و کلافه‌م، چیزیم نیست ولی انگار مریض و بی‌حالم، حالت تهوع‌هام دارم مدام بیشتر می‌شه تازه بچه‌ت اصلا نمی‌ذاره شبا بخوابم!

I'M YOUR ALPHAOù les histoires vivent. Découvrez maintenant