دجون، تلفنی رو که شروع کرده بود به زنگ خوردن جواب داد.
_هوم دلفین؟
_گهگه! کی میای خونه؟ من تنهام.
صدای همیشه شاد برادرش، رنگ غم به خودش گرفته بود._میام دلفین، تو بخواب کارام یکم طول کشیده.
وقتی جوابی از برادرش دریافت نکرد، اخمهاش رو توی هم کشید._چنلو؟
_دجون گه...
صدای آروم برادرش باعث شد خودش رو لعنت کنه._میشه امشب خونه جیسونگی بمونم؟
دجون اخمهاش رو توی هم کشید. چرا جیسونگ، بهترین دوست برادرش باید با نا جمین در ارتباط میبود؟_اینجا همهش حس میکنم یکی داره نگاهم میکنه! تو نیستی گهگه اینجارو نمیشه تحمل کرد. میشه برم پیش جیسونگی؟ اونجا میتونیم باهم درس بخونیم.
دجون با خودش فکر کرد: اتفاقی نمیاوفته. برای همین به برادرش اجازه داد شب رو با دوستش بگذرونه، و بعد به تمام اتفاقهایی که افتاده بود فکر کرد.درست دو سال پیش برای این ماموریت انتخاب شد. "زیر نظر گرفتن فردی که مادهای به نام F39 رو تولید میکنه" برای شغلش مجبور بود به کره بیاد و از این بابت ناراضی بود چون باعث شد چنلو از درسهاش عقب بمونه. دوباره گوشیش زنگ خورد. ایندفعه، فردی بود که به شدت توی دردسر انداخته بودش.
_کجایی؟
دجون لیوان نوشیدنیش رو اونقدر محکم فشار داد که نزدیک بود بشکنه._چرا اینکارو کردی؟
_آدرستو بهم بده، اونجا با هم حرف میزنیم.
_چرا کشتیش مون تهایل؟!
دجون با عصبانیت فریاد زد. ادامه داد:_قرار نبود کسی رو بکشی.
میتونست صدای نیشخند مرد پشت تلفن رو بشنوه._بعد از اون همه قربانی برای آزمایش با ارزشمون داری این حرفو میزنی؟ لازمه یادآوری کنم چند نفر به خاطرش کشته شدن؟ اگر یه نخاله توی نقاب استاد دانشگاه میمرد هیچ اتفاق خاصی نمیافتاد، قرار بود با مردن اون مانع همه چیزی که دنبالش بودیم رو به دست بیاریم اما سر و کله نا جمین پیدا شد. تو اینجوری فکر نمیکنی ژونگ دجون؟
دجون جوابی نداد. این کاری بود که یه مامور مخفی انجام میداد. هیچوقت چیزی نمیگفت، ساکت میموند تا بقیه بهش دستور بدن. تا بهش بگن هدف بعدی چیه و مقصد بعدی کجاست. آدرس رو به مون تهایل داد و منتظر شد دوباره درباره پروندهشون با هم حرف بزنن.
_________________________________________باید شروع رابطهمونو جشن بگیریم.
جنو همونطور که به جمین نگاه میکرد گفت._صددرصد! به حساب من!
جنو خندید و دست جمین رو گرفت و باهم راه برگشت به ماشین رو پیش گرفتن. مسیری که ساعتی پیش شاهد دوستیشون بود، الان شاهد قدمهای عاشقانهشون بود. عجیب بود؟ احتمالا. لذت بخش بود؟ صدردصد.
DU LIEST GERADE
Drug* | nomin
Fanfiction"_ کدوم دارویی یه همچین عوارض وحشتناکی داره؟! _ دقیقا هیچ دارویی نمیتونه این عوارض رو داشته باشه. ولی.. تا به حال اسمشو جایی ندیدم، F39؟" این مطلقا اون زندگی ای نبود که جمین برنامهریزی کرده بود؛ اما آدمهایی که اطرافش بودن جرات زیادی برای ادامه دا...