جمین کنار جنو نشست. به لپهای سرخ شدهش نگاه کرد و صورتش رو قاب گرفت.
_اوموو جنویا ظرفیت الکلت خیلی پایینه.
جنو با گیجی سرش رو به دو طرف تکون داد._نههه.. تو خیلی ظرفیت..ت بالاست~ اوه..
جنو به جمین نزدیکتر شد و آروم بینیش رو لمس کرد._چق...در خوشگلی مین..ی~ تو خ..یلییی شبیه دوست پ..پسرمی وااووو~
جمین نخودی خندید. به چشمهای خمار جنو نگاه کرد._چجوری این همه شیرینی رو توی خودت جا دادی؟
جنو بدون اینکه جواب بده به جمین خیره شد، هنوز هوشیاریش رو کامل از دست نداده بود. فقط یکم گیج شده بود. بینی دوست پسر بیچارهش رو فشار داد.
_چقدر نرمه...به مژههاش دست کشید.
_چقدر بلنده...
صورتش رو نوازش کرد._چقدر ظریفه...
و در آخر انگشت شستش رو روی لبهاش کشید و لبخند زد._چقدر قرمزه~
و بلندتر خندید. جمین سرش رو کج کرد._باید زودتر دوست پسرم میشدی لی جنو، باید لحظههای فوقالعادهم زودتر شروع میشد.
جنو به حرف جمین خندید و موهاش رو بهم ریخت. سعی کرد با سرگیجهای که داشت بلند شه._مینی~ بیا برگ..ردیم.. وای سرم.
جمین دست جنو رو گرفت و کمکش کرد بایسته و مانع پخش شدن دوستپسر جذابش کف زمین شد._اوووه مینی~ همون یاروعهس که ص..بح دید..ی
_هوم کی؟
جمین به مسیری که جنو نشون میداد نگاه کرد._ژونگ دجون؟ مثل اینکه همو زیاد میبینیم!
زمزمه کرد و جنو موهای پسر کوچیکتر رو کشید._آخخخ جنو لی!
_ایشش~
جمین به کیوتیه جنو خندید. خواست باهاش از در بار خارج بشه که درخواست چند روز پیش جیسونگ یادش اومد."هیونگ! تو میتونی داداش چنلو رو راضی کنی به مهمونیای که میگیرم بیاد؟ آخه چنلو میگه داداشش باید اجازه بده و اونم اجازه نمیده! من نمیفهمم چرا انقدر خشکه!! ولی هیونگ تو میتونی راضیش کنی نه؟"
جمین چشمهاش رو روی هم بست و "لعنت"ای زیر لب به دونسنگش فرستاد. جنو رو که حالا به آرومترین شکل ممکن خوابیده بود با احتیاط داخل ماشینش گذاشت و بعد داخل بار برگشت. با خودش فکر کرد: الان میتونم راضیش کنم و بعد برگردم خونه! پس سمت اون پلیس خشک و به گفته جیسونگ "بیاحساس" رفت.
خواست پسر بزرگتر رو صدا بزنه اما وقتی فرد دیگهای بهش ملحق شد از این کار منصرف شد و دلیل این کارش چهره بی حد و اندازه آشنای فرد دوم بود.
مون تهایل.
به گفته استادش، اون اولین کسی بود که جمین نباید بهش اعتماد میکرد؛ و حالا اون درست اینجا بود کنار ژونگ دجون، ماموری که قبل از مرگ استاد آن باهاش درگیر شده بود. همین کافی بود تا جمین متوجه بشه ژونگ دجون برای تحقیقات به آزمایشگاه نیومده بود، بلکه برای چیزی که مون تهایل دنبالش بوده اومده.
YOU ARE READING
Drug* | nomin
Fanfiction"_ کدوم دارویی یه همچین عوارض وحشتناکی داره؟! _ دقیقا هیچ دارویی نمیتونه این عوارض رو داشته باشه. ولی.. تا به حال اسمشو جایی ندیدم، F39؟" این مطلقا اون زندگی ای نبود که جمین برنامهریزی کرده بود؛ اما آدمهایی که اطرافش بودن جرات زیادی برای ادامه دا...