افسر ترسیده پونزده دقیقهای بود که توی دفتر مامور جونگ ایستاده بود و به خودش میلرزید. با لبه آستینش عرقهای پشت گردنش رو پاک کرد و بار دیگه به فردی که جلوی پنجره بزرگ ایستاده بود نگاه کرد.
_م... مامور لی؟
قبل از اینکه بخواد خودش رو به خاطر لکنتش سرزنش کنه، تیونگ بدون حرفی لیوان شیشهای روی میز جهیون رو برداشت و سمت افسر ترسیده پرتاب کرد. لیوان، درست جلوی پاهای افسر خرد و خاکشیر شد. برگشت و دستهاش رو روی میز ستون کرد._خب؟ داری میگی اونی که دنبال نا جمین بوده مامور انتقالی ژونگ دجون بوده؟
سرش رو بالا آورد و درست توی چشمهای افسری که تقصیری توی این امر نداشت نگاه کرد. فریاد زد:_ماموری که زیر دست من کار میکنه؟!
با فریادی که تیونگ زد افسر ترسیده مطمئن بود قوای شنواییش رو از دست داده.خوشبختانه جهیون برای متوقف کردن تیونگ دست به کار شد و با شتاب در دفترش رو باز کرد. اون از دیدن دفترش در به هم ریختهترین حالت ممکن اصلا شوکه نشد.
_باید با هم حرف بزنیم تیونگ.
جهیون به افسر ترسیده نگاهی انداخت و بهش فهموند زودتر اونجا رو ترک کنه. حالا اون دو نفر تنها بودن. تیونگ میز اداری رو دور زد و همونطور که میخندید گفت:_باور میکنی؟ یه بچه دورم زده.
دستش رو توی موهای سفیدش برد و چنگ زد. بعد سرش روبه عقب پرت کرد و تمام سعیش رو کرد تا بازدمش رو به صورت یه فریاد از ریههاش خارج نکنه._اونقدر درگیر پرونده آن یونوو شدم که پاک حواسم ازش پرت شد.
جهیون همونطور که کوسنهای پخش شده روی زمین رو جمع میکرد و دوباره روی مبل قرار میداد سرش رو به نشونه تاسف تکون داد._ازت نا امید شدم ته.
تیونگ خودش رو روی مبل پرت کرد._خودم میدونم لازم نیست حتما بگیش!
همونطور که به خاطر عصبانیت چند لحظه پیشش نفسنفس میزد به جهیون نگاهی انداخت._میدونم چی میخوای بگی... تهایل مظنون درجه اوله.
جهیون خندید._خب هیچ مدرکی وجود نداره که اینو ثابت کنه.
_توی مرحله اول اون اصلیترین مظنونه و مدرکو لازم نیست کسی با چشم ببینه، فقط کافیه من از چیزی خبر داشته باشم، مدرکشم جور میشه.
_درسته... حق با توعه.
و چشمکی روونه مامور مو سفید کرد. جهیون بعد از اینکه به دفتر مظلومش سر و سامون داد کتش رو درآورد و رو به روی تختهای که تمام اطلاعات پرونده آن یونوو نوشته شده بود ایستاد و نگاه اجمالیای بهش انداخت، بعد سمت تیونگ برگشت._یوتا جواب آزمایشا رو بهم داد. توی خونش مادهای شناسایی کرده که هیچ اطلاعاتی ازش وجود نداره.
برگه گزارشی که یوتا بهش داده بود رو دست تیونگ داد. تیونگ از روی مبل بلند شد و نگاهی بهش انداخت. اخمهاش لحظه به لحظه بیشتر توی هم میرفتن.
YOU ARE READING
Drug* | nomin
Fanfiction"_ کدوم دارویی یه همچین عوارض وحشتناکی داره؟! _ دقیقا هیچ دارویی نمیتونه این عوارض رو داشته باشه. ولی.. تا به حال اسمشو جایی ندیدم، F39؟" این مطلقا اون زندگی ای نبود که جمین برنامهریزی کرده بود؛ اما آدمهایی که اطرافش بودن جرات زیادی برای ادامه دا...