part 32 (END)

239 40 26
                                    

"رئیس پلیس سابق پلیس مرکزی، مون ته‌ایل شب گذشته به علت اصابت گلوله جان باخت. وی که در حال فرار از دست پلیس بود تیر خورده و بلافاصله به بیمارستان منتقل شد، اما حوالی ساعت چهار به علت خونریزی شدید جان خود را از دست داد.

مون که برای پانزده سال رئیس پلیس اداره مرکزی بود، به دلیل گروگان گرفتن بازمانده‌های سقوط هواپیمایی ده سال پیش، دو فقره قتل و استفاده از داروی تایید نشده از طرف وزارت بهداشت، مجرم شناخته شده و خاکستر وی در قطعه مامورین گرانقدر پلیس قرار نمی‌گیرد.

همچنین کیم سانگ‌چول رئیس سابق شرکت هواپیمایی چئوجون، به عنوان مقصر اصلی در اولین سقوط هواپیمای این شرکت شناخته شد. ده سال پیش این هواپیما با صد و پنجاه مسافر سقوط کرده و نود و سه تن کشته شدند. علت سقوط شکسته شدن بال سمت راست شناسایی شد. این پرونده بعد از ده سال توسط پلیس مرکزی باز شد و مقصر نهایی آن مدیرعامل شرکت، کیم سانگ‌چول، شناسایی شد. وی از نقص فنی هواپیما خبر داشته اما جلوی پرواز را نگرفته است. سرانجام بازمانده‌های این حادثه دلخراش پس از سال‌ها تلاش و دادخواست تحقیقات مجدد، به آرامش رسیده‌اند.

رئیس فعلی این شرکت اعلام کرد که برای عذرخواهی و به آرامش رسیدن ابدی روح مسافران آن پرواز مراسمی را برگزار خواهند کرد ..."

جونگوو تلوزیون رو خاموش کرد و کنار جمینی نشست که دست‌هاش رو روی پیشونیش گذاشته و چشم‌هاش رو بسته بود. نگاهی به دوست صمیمیش انداخت و بعد به بدن بی‌جون جنو که روی تخت بود نگاه کرد. سرش رو به دو طرف تکون داد.

_ چجوریه که سرنوشت منو با بیمارستان نوشتن نانا؟
جونگوو آروم زمزمه کرد. اونقدر جو اون اتاق سنگین و گرفته بود که حتی منتظر جوابی هم نموند. بلند شد و دستش رو روی شونه جمین گذاشت.

_ باید برم نانا، مریض دارم.
پسر کوچیکتر سرش رو تکون داد. وقتی دوستش از اتاق خارج شد چشم‌هاش رو باز کرد و به جنویی که خواب بود نگاه کرد. موهای لختش رو از روی صورتش کنار زد و با پارچه نمداری صورت زردش رو تمیز کرد. بلند شد و بوسه نرمی روی لب‌های بی‌رنگش زد.

_ چجوری باور کنم که مون ته‌ایل یه آدم بوده؟! چجوری من با اون هیولا پونزده سال دوست بودم خدای من! باور نمی‌کنم که اون بازمانده‌های بیچاره رو می‌گرفته و روشون آزمایش می‌کرده تا فقط دادخواست ندن!!
تیونگ با صورتی که از عصبانیت قرمز شده بود گفت و وارد اتاق شد، جهیون پشتش وارد اتاق شد.

_ از صبح تا حالا یه ریز همینو می‌گی ته، آروم باش عزیزم.

_ میشه یکم آروم‌تر لحظات عاشقانه‌تونو سپری کنین؟
جمین با صدای آرومی گفت و باعث شد جهیون دست تیونگ رو بگیره و با سرش به بیرون اشاره کنه. تیونگ قبل از اینکه از اتاق خارج شه با صدایی که به طور قابل توجهی آروم‌تر شده بود گفت:

Drug* | nominWhere stories live. Discover now