وقتی بعد از حدود یک ساعت گشتن جمین رو بیهوش پیدا کرد، نه تنها مستی و گیجی از سرش پرید بلکه احساس میکرد روحی توی بدنش باقی نمونده. سمتش رفت و وقتی بدن سردش رو در آغوش گرفت اشکهاش صورتش رو خیس کردن. هوا سرد بود و جنو دعا کرده بود طی اون مدتی که داشتن دنبال جمین میگشتن، سردش نشده باشه.
بعد از اون جنو جمین رو به بیمارستان رسونده بود و تیونگ و جهیون هم دنبالش رفته بودن، و الان ساعت حوالی پنج صبح بود و جنو یک لحظه هم از کنار تخت جمین تکون نخورده بود. در حالی که دست پسر کوچیکتر رو توی دستش گرفته بود، منتظر به چهرهش خیره شده و دعا میکرد زودتر بیدار بشه.
تیونگ افرادی رو فرستاده بود تا تمام دوربینهای مداربسته اطراف رو چک کنن و به زودی خبرش رو بهش میرسوندن. سمت جنو رفت و دست به سینه ایستاد.
_دوستشی؟
جنو نفس عمیقی کشید._بودم.
تیونگ یکی از ابروهاش رو بالا انداخت._الان نیستی؟
_الان عاشقشم.
تیونگ سرش رو به نشونه تایید تکون داد._تو چیزی میدونی؟ از اینکه چه اتفاقی افتاده؟ چرا اونجا بوده و چی داخل اون کوله پشتیه؟
جنو سرش رو به نشونه منفی تکون داد. واقعا فکر میکرد جمین رو خیلی خوب شناخته و از تمام رازهاش خبر داره، اما مثل اینکه سر درآوردن از تمام رازهای یه نفر پیچیدهتر از این حرفها بود، حتی اگر اون یه نفر کسی باشه که با تمام وجود عاشقشی. هر چند، جنو میدونست جمین درگیر آزمایشیه که استادش بهش سپرده، چون خود جمین قبلا دربارهش صحبت کرده بود اما هیچوقت وارد جزئیات نشده بود.تیونگ اخطار گرفته بود. از مون تهایل، نمیدونست چجوری متوجه شده که هنوز درگیر پرونده آن یونووعه ولی امروز صبح مون تهایل شخصا بهش زنگ زده بود و گفته بود اگر دوباره این اتفاق بیوفته از کار تعلیق میشه و تهایل قطعا اینکار رو انجام میداد. اون مطمئن میشد تیونگ هیچ راهی برای کسب اطلاعات نداشته باشه. سرش رو به دو طرف تکون داد و دستش رو سمت کوله پشتی جمین برد اما جنو مچ دستش رو گرفت. تیونگ سوالی نگاهش کرد و جنو در جواب گفت:
_شاید نخواد توی کیفشو ببینی.
_ما اینجا با "شاید نخواد" سر و کله نمیزنیم، من یه مامورم و برای اینکه بتونم مدرک جمع کنم قانونا اجازه بازرسی یه کوله پشتیو دارم.
_ما اینجا با قانون سر و کله نمیزنیم، جمین الان بیهوشه و این کیف اونه، پس در واقع اجازه ندارید.
تیونگ نفس عمیقی کشید و سرش رو تکون داد. نمیخواست اعتماد اون دو نفر رو از دست بده._خیله خب. بیا یه چیزی بخور، مطمئنم جمین مشکلی از لحاظ تغذیه نداره ولی تو ممکنه پس بیوفتی.
جنو لبخندی زد و چشمهاش رو مالوند.
YOU ARE READING
Drug* | nomin
Fanfiction"_ کدوم دارویی یه همچین عوارض وحشتناکی داره؟! _ دقیقا هیچ دارویی نمیتونه این عوارض رو داشته باشه. ولی.. تا به حال اسمشو جایی ندیدم، F39؟" این مطلقا اون زندگی ای نبود که جمین برنامهریزی کرده بود؛ اما آدمهایی که اطرافش بودن جرات زیادی برای ادامه دا...