part 18

180 35 23
                                    

_می‌شنوم.
ته‌ایل گفت و پاش رو روی پاش انداخت و به مرد جوون روبه‌روش خیره شد اما اون همچنان سرش رو پایین انداخته و دست‌هاش رو مشت نگه داشته بود.

_وونگ یوک هی، دارم با تو حرف می‌زنم!
با عصبانیت گفت. منتظر توضیحی از جانب پسر جوون بود. توضیحی دال بر اینکه چرا همه چیز اونطوری که باید پیش نرفته. وقتی دوباره با سکوتش مواجه شد چشم‌هاش رو روی هم بست و با لحن آرومی که ترسناکتر از فریادش بود گفت:

_می‌دونی چرا برای تو مامور نمی‌گذارم؟ چون تو تمام وقت زیر دست خودم آموزش دیدی.
نگاهش رو به یوک‌هی داد و یکی از ابروهاش رو بالا انداخت.

_متوجه منظورم می‌شی؟

_بله.
بالاخره کلمه‌ای از بین لب‌های پسر بیرون اومد، اون سعی کرده بود همین یک کلمه رو استوار و بدون لرزش بگه.

_خوبه. پس کاری نکن که مجبور باشم یه نفرو مامور کنم که بیست و چهار ساعته زیر نظر بگیرتت. فکر می‌کنی نفهمیدم چرا تمام کارا عقب افتاده؟
از روی صندلی اداریش بلند شد و رو‌به‌روی یوک‌هی که با سر و سینه صاف ایستاده بود قرار گرفت. دستش رو سمت چپ سینه‌ش گذاشت و فشار داد.

_مشکل از اینجاس پسرجون. یه اتفاقایی اینجا افتاده که نباید می‌افتاده.
دستش رو سمت یقه‌ش برد و مرتبش کرد.

_تو قرار بود نا جمینو زیر نظر بگیری، نه اینکه عاشق دوست صمیمیش بشی و گند بزنی به تمام برنامه‌های من. چرا کارو برای خودت سخت‌تر می‌کنی؟ می‌تونم خیلی راحت بهش بگم لوکاس عزیزش کیه و چی‌کار می‌کنه یا نه! چرا باید اینهمه خودمو به دردسر بندازم؟! اگر تا الانشم زیاده روی نکردم و کاری بهش نداشتم واسه خاطر خودت بوده لوکاس شی!
"لوکاس" رو با سخره گفت. سر آستینش رو مرتب کرد و دوباره روی صندلیش نشست و منتظر جوابی از سمت مامور جوون موند. وقتی چشم‌های یوک‌هی لرزید و بعد برخلاف اون لرزش با کلمه‌های محکم شروع کرد صحبت کردن، متوجه شد تهدیدش اثر خودش رو گذاشته.

_بابت اینکه برنامه‌هاتون به تاخیر افتاده معذرت می‌خوام، اما می‌تونم جبرانش کنم.

_چطوری؟

_لیو یانگ‌یانگ رو پیدا کردم. دلیل اینکه تا الان بهتون گزارش نداده بودم این بود که می‌خواستم بیشتر مطمئن بشم.
صورت ته‌ایل حالتی رو به خودش گرفت که معمول و همیشگی نبود. روی صندلیش به جلو خم شد و اخم کرد.

_لیو یانگ‌یانگ؟ نکنه پسر استاد لیو رو می‌گی؟

_درسته.

_خب اون به چه درد من می‌خوره؟

_لیو یانگ‌یانگ چند ماهی می‌شه که روی ماده‌ای که دنبالشین تحقیق می‌کنه، اون تونست از روی تمام یادداشت‌های پدرش آزمایش رو سر بگیره و پسر دوست پدرش، جانی سا هم کمکش می‌کنه.
ته‌ایل با خشم گفت:

_ولی استاد لیو پسری نداشت!
لوکاس سرش رو بالا آورد و توضیح داد:

_ما سه سال پیش درست نتونستیم رد خانواده‌ش رو بزنیم چون تحت محافظت بودن، اما من پیگیر شدم و فهمیدم یه پسر از خون خودش داشته و یه پسر از همسر قبلی زنش. بعد از اینکه استاد لیو کشته شد، زنش فامیلی یانگ‌یانگ رو به هوانگ که فامیلی همسر قبلیش بود، تغییر داد تا ازش محافظت کنه.
ته‌ایل بعد از شنیدن حرف‌های یوک‌هی انگشتش رو روی شقیقه‌ش گذاشت و ماساژش داد. شاید می‌تونست برای رسیدن به هدفش میان‌بر بزنه، نه؟ اونجوری مجبور نمی‌شد جلوی بهترین مامور و دوست قدیمیش رو بگیره.
________________________________________

Drug* | nominWhere stories live. Discover now