پارت چهاردهم

174 55 8
                                    

پس ازسه روز بالاخره مشاورکیم چشمانش راباز

کرد.

جکسون که درحالت نشسته وکنارسوهوخوابش

برده بود، باشنیدن صدای ناله دردامیزش از

خواب پرید وبه طرفش رفت.

جک:سرورم،حالتون خوبه؟مشاور کیم.....

سوهو:جک...بقیه خوبن؟کسی اسیبی ندید؟

خودت خوبی؟

جک:همه خوبیم،فقط نگرانتون بودیم.

سوهو:چقدربی هوش بودم؟

جک:سه روز.

سوهو سعی کرد ازجایش بلندشود:اههه....خیلی

زیاده،باید سریعتربرگردیم.

جکسون اجازه بلندشدن به سوهو نداد،شانه اش

را گرفت ودرعوض کمکش کرد بنشیند وپشت

کمرش بالشتی قرارداد.

جک:اماحالتون هنوز خوب نشده،نمیتونیم

حرکت کنیم.

سوهو:کریس،اون منتظره...،من خوبم.میتونم

تحملش کنم.

همان موقع چانیول و بکهیون واردشدند و با

دیدن سوهوکه بیدارشده بود، بسیارخوشحال

گشتند.

بعدازتعظیمی کنارش نشستند.

چانیول:خوشحالم که به هوش اومدی جناب

مشاور کیم.خیلی  نگرانمون کردی.

بک:خیلی نگرانتون شدیم.

سوهو اخمی کرد:مگه من نگفتم رسمی حرف

نزنید؟نکنه باید مجازاتتون کنم!

هرسه بالبخند نگاهش کردند.

سوهو:کتاب....

چان:پیش منه،نگران نباش.

سوهو:خوبه،باید حرکت کنیم.مطمئنم کریس

خیلی نگرانه.

جک:بله،امپراطورخیلی نگرانتون بودن،براشون

نامه فرستادم.

چان:ما الان نمیتونیم حرکت کنیم.

سوهو:اگه به خاطرمنه که من خوبم.همین امروز

راه میفتیم.

جک:ولی شما تازه......

سوهو:بحث نکنین،این یه دستوره.همه اماده

بشید.

جکسون مقابل سوهوزانو زد:حداقل تافردا صبر

کنید،شماتازه به هوش اومدید.اگه اتفاقی براتون

jemini powerDonde viven las historias. Descúbrelo ahora