پارت‌بیستم

166 53 7
                                    

کریس،سوهو وسهون پس ازخوردن شام به

طرف دیگر اقامتگاه پادشاه رفتند.اتاقی که

دارای یک میز بزرگ وچند صندلی اطراف ان به

همراه مجسمه بزرگ وطلایی دواژده درکنارهم

که درگوشه غربی اتاق قرارداشت وتابلوی

بزرگی حاوی تصویرزیبایی ازقصر که درضلع

شمالی اتاق نصب شده بود.

تجیر تیره رنگی همراه باطرح شکوفه های

روشن نیزدرقسمت دیگر قرار داشت.

صندوقچه ای به اندازه متوسط وقهوه ای رنگی

درگوشه اتاق قرار داشت.

کریس به سمت ان رفت وبعدازخواندن وردی در

صندوقچه راباز کرده وکتاب جمنای را از ان

خارج کرد،ان راروی میزگذاشت ودرراس میز

قرار گرفت سوهو نیزکنارش نشسته وسهون

مقابل هردو پدرش نشسته بود.

کریس:این کتاب اصلیه.

سوهو در حالیکه به صندلی پشتش تکیه داده

بود،دست به سینه شد.

سوهو:وخاطرات یانان.

سهون باکنجکاوی نگاهش رابین هردوپدرش

چرخاند.

سهون:یانان کیه؟

کریس:صبرکن تا چانیول وبکهیون هم بیان تا

بگیم براتون.

سهون چینی به بینی اش داد وغر زد:چرا شما

دوتا همه چیزو میدونین ولی من نه؟

کریس نیشخندی زد:چون به تو ربط نداره.

هرسه کمی نوشیدنی خوردند.

سهون:میوه پوست بگیرم براتون؟

پرتقالی از ظرف بزرگ روی میز برداشت و

شروع کرد به پوست کندن ان.

دو تکه از پرتقال را خورد ودوتکه دیگر هنوز در

ظرف قرار داشت.تکه سوم را هم برداشت.

کریس:برای منو سوهو پوست کندی؟

سهون:دوتامقام سلطنتی اول کشورمظلوم گیر

اوردن؟من میوه پوست بکنم؟

هردو باچشمان گرد به پسرشان که حالت

مظلومی به صورتش گرفته بود،نگریستند.

سهون:جکسونم نیستش یکم ازم دفاع کنه.تنها

موندم اینجا....

jemini powerDonde viven las historias. Descúbrelo ahora