-Warning "smut" 🔞
این پارت بیشترش اسماتِ و به همین خاطر کوتاهتره، از پارت بعد دوباره میشه مثل قبل ؛) 💅🏻
با تسبیح وارد شوید. 🚶🏻♀️
_______________________________________________هری سینی ای که دستش مونده بود رو گذاشت رو میز لویی و سمتش گفت: چرا زودتر بهم نگفتی؟
لویی: میخواستم بگم، ولی من فقط یه روزه که درمورد خود لینکن بهت گفتم یه جورایی منتظر یه تایم بهتر بودم.
هری: خیلیخب. منطقی بنظر میاد ولی دلم میخواست از زبون تو بشنوم، نه اینا.
لویی: قرار نبود اینجوری شه.
هری: به هرحال، لینکن اینجا بود.
لویی چشماش گرد شد و گفت: چی؟ وای هری. وای، خواهش میکنم فقط بگو که ندیدت. لعنتی اون اینجا چی میخواد؟
هری: دید. و باید بگم تو رو میخواد.لویی قلبش کف دستش میزد، انتظار نداشت انقد بدشانس باشه. دستش رو گذاشت رو دهنش و گفت: چیشد؟
هری: فقط یه نگاه مضخرف بهم انداخت و یه نیشخند مضخرفتر بهم تحویل داد و بعد پا شد رفت بیرون؛ فقط دنبال تو بود نه من.
لویی سرشو گرفت بین دستاش و گفت: وای خدای من، باز حداقل خوبه من اون موقع نیومدم. پس اون ما رو میدیده.
هری: اره. البته هرچند همین الانشم نباید میومدی، برو خدا رو شکر کن به خاطر این دیگه چیزی بهت نمیگم.
لویی: هری اگه دوباره اومد نری ازش سفارش بگیری ها. تو رو خدا اصلا سمتش نرو. اون خیلی خطرناکه ،خیلی. حتی دیگه دارو هاش هم خیلی وقته که نمیخوره. اون میتونه هر بلایی که بخواد رو سر هرکسی بیاره. خواهش میکنم خیلی مراقب باش.
هری: باشه.اما هری هیچ وقت آدم خوشقولی نبود، مخصوصا در این مورد. میخواست با لینکن حرف بزنه، به هرقیمتی.
هری: من فعلا برم چند تا سفارش دیگه ببرم، ببینم حالا واقعا چیزی لازم نداری؟
لویی لبخندی زد و گفت: نه منتظرتم.حدود دو ساعت بعد دیگه هری تنها ویتری بود که تو کافه مونده بود؛ همه رفته بودن ولی اون هنوزم اونجا بود.
داشت آخرین میز رو مرتب می کرد که دست لویی دورش پیچیده شد و چونش رو گذاشت رو شونه هری و گفت: کافیه دیگه؛ بیا بریم. باور کن این کافه داره حالش ازت به هم میخوره!
هری خندید و گفت: دیگه واقعا تموم شد.دستمال رو ول کرد رو میز.
لویی سرشو کمی کج کرد و آروم گردن هری رو بوسید.
هری سرش رو به طرف مخالف خم کرد و اجازه داد بیشتر و بیشتر لویی ببوستش، عاشق این کارش بود.
لاوبایتای ریز و درشتی رو گردن هری به جا میزاشت، جوری که مطمعن بشه حتما قرمز میشن. روشون رو کوتاه میبوسید. آه ریزی از بین لبای هری خارج شد.برگشت سمت لویی و تکیه داد به میز و دو طرف صورت لویی رو گرفت و لب های لویی رو بوسید، لویی دستاش رو گذاشت کنار هری _رو میز_ و همراهیش کرد.
زبون هاشون به هم برخورد میکردن و شلخته همدیگه رو میبوسیدن.
نفس کم آوردنای سریعشون نشون می داد که این یه بوسه معمولی نیست؛ پس هری نشست رو میز و پاهاش رو دور لویی حلقه کرد بدون اینکه واسه یه لحظه لب هاش رو ازش جدا کنه.
YOU ARE READING
For Your Eyes Only [L.S] by Rain (Completed)
Fanfiction✅completed✅ هری: شهرت چشمت رو کور کرده، دیگه حتی منی که تو اون روزای گوه زندگیت پیشت مونده بودم هم نمیبینی. کاش هیچ وقت اون کتاب لعنتیت چاپ نمی شد. میدونی چیه؟ اصلا خوب کردم که اینکار رو کردم، باید بدتر از اینا رو انجام می دادم! لویی بدون تغییر کوچی...