-25-

188 34 34
                                    

پارت مورد علاقم از کل فن فیک (◕﹏◕✿)
باهاش آهنگ from the dining table هری رو گوش بدین 💆🏻‍♀️🤌🏻
_______________________________________________

مرتب تر از هر وقت دیگه ای به نظر می‌اومد. برای بار آخر لباسش رو چک کرد و با شنیدن زنگ در که قطعا کلویی بود پایین رفت و سوار ماشینش شد.

 برای بار آخر لباسش رو چک کرد و با شنیدن زنگ در که قطعا کلویی بود پایین رفت و سوار ماشینش شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

[لباس هری]

کلویی: نگفتم انقدر هم تیپ بزنی، فقط یه مهمونی سادست.
هری خندید و دستی لای موهاش کشید و گفت: تیپی نزدم.
کلویی راه افتاد.
جلوی سالن بزرگی پارک کرد. نورانی بود و چندین طبقه بود. سمت در پشتی بودن. خیابون پر از ماشین بود و به سختی جای پارک پیدا کرده بود.

کلویی: خیلی‌خب، رسیدیم.
هری: چه تجملاتی!
کلویی: مراسم مهمیه.
هری برگشت سمتش و گفت: فرصتی واسه تشکر از اینکه هوامو داشتی پیدا نکرده بودم. ممنونم ازت.
کلویی لبخندی زد و گفت: تنها کاری بود که از دستم برمیومد. تو هم لیاقتش رو داشتی هری‌.
هری بیشتر برگشت سمتش. نگاه هردوشون به صورت هم دیگه بود.
کلویی: هی، هری؟

هری بدون اینکه دهنشو باز کنه هوم ای گفت.
جلوتر رفت. نگاهش بین صورتش و لباش حرکت می‌کرد و خب، هری لبش رو بوسید. کلویی انتظار همچین چیزی رو نداشت و گیج شده بود. نمی‌دونست چرا، ولی همراهیش کرد.
بعد تقریبا یک دقیقه هری اومد عقب و گفت: ببخشید. من فقط، یعنی...
کلویی حرفش رو قطع کرد: من می‌فهمم. اشکالی نداره. این همینجا چال میشه و تموم. بیا بریم تو.

از ماشینش پیاده شدن و طبیعتا، دست هم رو گرفته بودن و به داخل سالن می‌رفتن. از در پشتی وارد شدن و هری هم دلیلش رو نپرسید.
از راهروی کوتاهی عبور کردن و به سالن خیلی بزرگی رسیدن. جمعیت زیادی اونجا بود و هرکی یه گوشه با کسی حرف می‌زد یا مشغول کار خودش بود.
نور زیاد و صدای همهمه آزاردهنده بود.
کلویی دستش رو کشید و گفت: از این طرف.

دنبالش رفت. سوار آسانسور شدن و تا طبقه پنجم بالا رفتن. باز هم با انبوه جمعیت مواجه شدن و کمی جلوتر، چندین عکاس و جمعیت خیلی بیشتری ایستاده بودن که لا به لای هم به سختی حرکت می‌کردن.
صدای عکس گرفتن عکاس ها به گوش می‌خورد و آهنگ بی کلامی درحال پخش بود. بی دلیل اضطرابی به جون هری افتاد؛ کف دستش عرق کرده بود و سعی می‌کرد از بین اون همه آدم، راهی برای خودش و کلویی باز کنه.

For Your Eyes Only [L.S] by Rain (Completed)Where stories live. Discover now