بخش دایره جنایی پلیس تبدیل شده بود به یه آشفته بازار حسابی
افراد گروه ای به سرپرستی سربازرس وانگ جوری به این طرف اون طرف می دویدند که فقط کلی دود پشت سرشون باقی می موند.
هر کس که برای ثبت شکایت یا هر کار دیگه ای به اون بخش می اومد فقط با یه نگاه به اون میدون جنگ منصرف شده، بر می گشت.
*افسر چویی می شه خودکارت رو بردارم.
فنگ ژینگ با لبخند مسخره ای گفت و باعث تکون دادن سر اون افسر بیچاره شد.
"خدای من! اینا چشون شده؟ چرا مثل دیوونه هان؟
افسر چوئی به همکارش نگاه کرد و سری به تاسف تکون داد.
'از وقتی پرونده رز رو از بخش ما گرفتن و به افراد وانگ دادن اوضاع همین. قبول دارم پرونده سختیه اما این حجم از خل چلی بعیده. انگار تو میدون مین می چرخن.
فریاد بلند فنگ ژینگ همزمان شد با آه دو مرد.
*گه گه...***
همه دور هم روی صندلی های چرمی اتاق کار ییبو نشسته بودند و دنبال توضیح به صورت هم نگاه می کردند.
ژوچنگ چشم غره ای به فنگ ژینگ که هی در حال وول خوردن بود رفت.
"باید همین امشب بریم سر عملیات."
با حرف یهویی جکسون تمام سر ها طرفش برگشت.
"منو فنگ ژینگ یه چیزایی پیدا کردیم. تبادلات بانکی، دیدار های عجیب، همکاری های گستره و پولشویی های زنجیره ای! جرائمی که از سه سال پیش تا به حال قوت گرفته اونم به دست چهار نفر
همون کسایی که تا به حال سه نفرشون به دست رز به قتل رسیدند.
×منم یه چیزی فهمیدم.
هائوشوان نوار صوتی رو توی دست هاش تکون داد و روی میز گذاشت.
×انگاری که دختره لینگ قبل از ناپدید شدنش این مدارک برای پلیس فرستاده
با پلی شدن نوار همه به صدای مضطرب دختر گوش دادن.
انگار که اون دختر تصادفی سر از اون جمع در می یاره و می فهمه که پدرش و دوست هاش نقشه قتل یه نفر رو ریختن و حالا دارن برای موفقیتش جشن می گیرن و مثل اینکه دنبال چیزی بودن که پیداش نکردند.
با تموم شدن نوار هائوشوان ضبط خاموش کرد.
_این اطلاعات رو از کجا آوردی ؟ موثقه؟
شوان ایشی به گه گه شکاکش کرد و چشم چرخوند.
×مخ یه دختره که تو بخش بایگانی کار می کنه رو زدم و از شانس وقتی داشتم از سختی پرونده رز جلوش ناله می کردم از دهنش در رفت یه چیزی داره که بهم کمک می کن این که الان این مدارک اینجان.
ییبو به ژوچنگ که سرگرم کندن نخ از گوشه آستینش بود نگاه کرد مطمئنا اونم یه کاری کرده بود.
'این قدر با اون چشم های ریز موزماریت بهم نگاه نکن. آره منم پسرام رو فرستادم تا این یارو پروفسور، اوه رو زیر نظر بگیرن.'
_پس بگو تو حالت آماده باش باشند تا هر وقت خبری شد بهمون اطلاع....
'باشه باشه فهمیدم.
ژوچنگ با بدخلقی گفت و دوباره عملیات کندن نخ رو از سر گرفت.
×این چه مرگشه؟ نکنه پریوده؟
هائوشوان به اخم های درهم چنگ اشاره کرد و با خنده از ییبو پرسید.
_نه بابا ، مثل اینکه شیجیه می خواد با شوهرش یه خونه جدید بخرن و دوتایی تنها زندگی کنند. اما این آقا دوست داره مثل تمام این دوسال اونا کنارش زندگی کنند.
"مرد تو دیگه خیلی بی منطقی. اونا یه زوج اند و به فضای خصوصی نیاز دارند. چیزی که با زندگی کنار یه مرد دیگه ازش محروم اند. یه کم درکشون کن.
ژوچنگ چشم غره ای به جک که دوباره پشت میکروفن رفته بود رفت.
'از این ناراحتم که با رفتن اون دو، اون خونه خیلی خالی می شه.
همه می تونستن غم چشم های چنگ رو ببینند اما فقط ییبو بود که درکش می کرد.
*حتما به زودی یکی میاد که دوباره خونه ات رو گرم کنه گه گه
الکی غصه نخور.
BINABASA MO ANG
🥀Black Rose 🥀
Fanfictionکاپل اصلی: ییژان کاپل فرعی:چانبک ژانر : انگست،مافیا،اسمات،اکشن نویسنده: آنیم آپ: جمعه ها Yizhanland ~~☆~~ درسته وانگ ییبو من یه رز سیاهم رز سیاهی که قبلا سیاه نبود بلکه رزی به سفیدی برف بود. رز سفیدی که تو ، عشق تو ، دروغ خیانت تو و اطرافیانش...