•Part 7•

90 25 0
                                    


نفسش رو داد بیرون و به در نگاه کرد؛ قلبش محکم به سینه‌ش میکوبید و کف دستاش عرق کرده بودن؛ خودشم دلیل این همه استرس رو نمیدونست شاید براش یکم عجیب بود که قراره با اسنیپ وقت بگذرونه و دوستاش رو بخاطرش پیچونده بود.
بالاخره خودش رو آروم کرد و در رو باز کرد و وارد شد و اسنیپ رو که پشت یکی از میزای بزرگ نشسته بود و عینکی که به طرز عجیبی بهش میومد چشمای مشکیش رو قاب گرفته بودن زده بود؛ ریموس ابرو بالا انداخت، نمیدونست سوروس عینکی شده، شایدم بوده.
با صدای در سوروس سرش رو بعد چند ثانیه بلند کرد و با دیدن ریموس بدون بدخلقی همیشگیش گفت:
+ سلام، چرا باز ماتت برده؟
- ها؟ آها! سلام... هیچی نمیدونستم عینک میزنی، یکم عجیب بود برام.
سوروس بی تفاوت درحالی که کتابای اضافه‌ش رو جمع میکرد گفت:
+ برای مطالعه و ایناست، اواخر پارسال گرفتمش.
بعد نیم نگاهی به ریموس که هنوز جلوی در بود انداخت و گفت:
+ میخوای همونجا وایستی؟
ریموس که از گیج بازی خودش حرصش گرفته بود رفت و روبروی سوروس نشست و سوروس بلافاصله گفت:
+ خیلی خب، از چه درسی شروع کنیم؟
- حقیقتش گیاهشناسی‌ای رو که اسپراوت تازه درس داده رو هیچی ازش نفهمیدم ولی خب خودت اصن تو کلاس نبودی پس با-
+ مشکلی نیست مگه فصل گیاهای سمی نیست؟
- آره، کلاس اضافه برداشتی قبلا؟
+ نه مبحثش سادست قبلا خوندم، زود یاد میگیری.
بعد کتابش رو در آورد و کوبوند رو میز و گفت:
+ دفتر آوردی دیگه؟
ریموس سر تکون داد و دفترش رو در آورد و با دیدن کتاب سوروس که پر از نوشته و برگه های چسبونده شده بود، سرش لحظه‌ای گیج رفت و گفت:
- چرا کتابت این شکلی شده؟
بعد سرش رو برد جلو تا حاشیه نویسی رو بخونه که سوروس سرش رو هل داد عقب و گفت:
+ فضولی موقوف، میخوای بدتر گیج بشی؟
ریموس سرش رو به نشونه نه تکون داد که باعث شد موهای لخت خرماییش بریزن تو پیشونیش و به سختی بردشون عقب و سوروس گفت:
+ خوبه، موقعی که توضیح میدم حواست به من باشه نمیخواد چیزی بنویسی خودم بهت جزوه میدم اگه وقت شد همینجا وارد دفترت کن اگه نه هم میدم ببری.
بعد چوبدستیش رو تکون داد و تصویر سه بعدی گیاهی ظاهر شد که برگ هاش شبیه پروانه بودن و شروع کرد به توضیح دادن. ریموس مات شده بود و خودش هم نمیدونست چطور درس به این سادگی رو توی همون کلاس متوجه نشده، شاید فکرش درگیر چیز دیگه‌ای بود سرکلاس یا اینکه سوروس زیادی خوب داشت بهش روان توضیح میداد.
بعد توضیح طولانی و پرجزعیات، سوروس گفت:
+ سوالی نداری؟
ریموس سرش رو به نشونه نه تکون داد که باعث شد موهاش دوباره بریزن رو پیشونیش و اینبار دیگه حال نداشت برشون گردون سرجاشون و فقط از جلوی چشماش کنارشون زد؛ سوروس برگه‌ای از لای کتابش در آورد و چندتا نوشته‌هاش رو منتقل کرد رو یه برگه دیگه و بعد چند لحظه گذاشتش جلوی ریموس و گفت:
+ سی دقیقه وقت داری.
ریموس گیج گفت:
- چی؟! داری ازم تست میگیری؟
+ مشخص نیست؟
- ولی من حتی جزوه هم ننوشتم!
+ اگه حتی به دو سوم حرفامم گوش داده باشی میتونی جواب بدی بهشون.
- اما-
+ لوپین میخوای یاد بگیری یا فقط داری وقت منو تلف میکنی؟
ریموس که جمله آخر سوروس بهش برخورده بود خودکارش رو برداشت و شروع کرد به نوشتن؛ بی انصاف سوال رو پیچونده بود ولی به طرز عجیبی ریموس تونست همه‌ی ده تا سوال رو جواب بده.
+ وقتت دو دقیقست تموم شده.
- خیلی خب بابا، بیا تموم شد.
+ چون اولین بارته برگه رو از زیر دستت نکشیدم.
و بعد نگاهی جوابا انداخت و شروع کرد نوشتن چیزایی کنار جوابا و چندتا نکته هم براش زیر کاغذ نوشت و گفت:
+ بیا نگهش دار به عنوان نمونه سوال.
ریموس به اشکالات ریزی که سوروس براش حاشیه نویسی کرده بود نگاه کرد و سوروس چندتا برگه دیگه هم داد بهش و گفت:
+ اینم جزوه، تا فردا عصر بهم برشون گردون و حواست باشه لی‌لی نبینتشون چون دست خطمو میشناسه.
- حواسم هست.
سوروس به ساعت که نه شب رو نشون میداد اشاره کرد و گفت:
+ بهتره که بری دوستات شک نکنن.
- دوستام هیچی گیر اسلاگهورن یا مک‌گوناگال نیوفتم!
سوروس با خیال راحت بدون جمع کردن وسایلش نشست رو صندلیش و به ریموس که وسایلش رو جمع میکرد و هر چند ثانیه یه بار موهاش رو میداد عقب نگاه کرد و بعد گفت:
+ از راهرو جلویی برگرد.
ریموس سرش رو بلند کرد و سوروس ادامه داد:
+ هیچوقت هیچکس از راهرو جلویی رد نمیشه؛ چکش نمیکنن با خیال راحت میتونی برگردی.
ریموس سر تکون داد و با لبخند گفت:
- ممنون.
سوروس سری تکون داد و ریموس پرسید:
- تو... ام... میمونی؟
+ یکم دیگه میمونم بعد میرم؛ شب بخیر.
- شب بخیر.
و از کلاس زد بیرون و اعتراف کرد نسبت به دو روز گذشته حالش بهتر بود.

→ ᴍᴏᴏɴʟɪɢʜᴛ ←Where stories live. Discover now