ریموس از بس این جمله براش عجیب غریب بود که مغزش برای واکنش نشون دادن قفل کرده بود و فقط زل زده بود به سوروس که با پوزخند ریزی نگاهش میکرد. کم کم این سردرگمی جای خودش رو به خشم داد و اخم غلیظی روی پیشونی ریموس نشست و با صدای آرومی که از خشم میلرزید گفت:
- م-میفهمی د-داری چی میگی؟! فکر کردی تغییر شکل یه گرگینه بچه بازیه-
سوروس حرفش رو قطع کرد و با همون پوزخند گفت:
+ لوپین! من نمیخوام تغییر شکلت رو ببینم
- چی؟!
+ نمیخوام تغییر شکلت رو ببینم، میخواستم واکنشت رو ببینم فقط
- تو مریضی! خوشت میاد با آدما بازی کنی؟
+ قطعا نه
ریموس موهاش رو که ریخته بودن تو چشماش رو داد عقب و به اطرافش نگاه کرد که دید سیریوس داره نگاهشون میکنه. نفسش رو داد بیرون و درحالی که محلول جوش اومده رو برمیداشت گفت:
- بعدا راجبش حرف میزنیم
سوروس با اینکه پشتش به بقیه بود اما متوجه سیریوس شده بود ولی اهمیتی نداد و گفت:
+ چرا فکر کردی حاضرم شب هالووین همچین کاری با خودم بکنم؟
- از اونجایی که خودت گفتی میخوای و یا از اونجایی که یه نابغه دیوونه اجتماع گریزی؟
سوروس خنده آرومی کرد که صدای آرومش باعث شد لرز ریزی بیوفته تو پشت ریموس و با تعجب به خندهش نگاه کنه.
+ فقط داشتم باهات شوخی میکردم لوپین
ریموس سعی کرد زیاد از این حرف که پشت سر اون خنده افسانهای از لبهای سوروس خارج شده بودن متعجب نشه و درحالی که کارش رو انجام میداد گفت:
- نمیدونستم بلدی شوخیم بکنی
+ مگه شماها تو این مدرسه چیزی از من میدونین؟
درست میگفت. سوروس از محدود دانشآموزای معروفی بود که کسی چیز زیادی ازش نمیدونست.
ریموس شونهای بالا انداخت و گفت:
- میدونیم که اسمت سوروس اسنیپه؟
سوروس تک خندهای کرد و سرش رو به نشونه تایید تکون داد و گفت:
+ آره اینو میدونین
- میبینی؟ اونقدرا هم مرموز نیستی!
سوروس خندهش رو جمع کرد و با لبخند محوی بعد چند لحظه سکوت گفت:
+ به کسی چیزی نمیگم. اما اگه مواظب نباشی همه بزودی میفهمن چی هستی.
- پروفسور مکگوناگال حواسش هست
+ اگه حواسش بود من نمیفهمیدم.
- لطفا این قضیه رو فراموش کن. این چند ماه رو که با هم ملاقات داشتیم رو هم همینطور.
YOU ARE READING
→ ᴍᴏᴏɴʟɪɢʜᴛ ←
Fanfictionاولین فن فیک فارسیایه که با شیپ اسنوپین داره نوشته میشه (خودم هرچقدر گشتم ندیدم سو طبق معمول دست به کار شدم). نمیخوام با ادیت و برنامه پیش برم و پارت رو به محض نوشتن آپ میکنم و امیدوارم خوشتون بیاد ^-^ داستان از سال پنج غارتگران شروع میشه؛ وقتی سور...