° Part 22°

69 18 8
                                    

ریموس از بس این جمله براش عجیب غریب بود که مغزش برای واکنش نشون دادن قفل کرده بود و فقط زل زده بود به سوروس که با پوزخند ریزی نگاهش میکرد. کم کم این سردرگمی جای خودش رو به خشم داد و اخم غلیظی روی پیشونی ریموس نشست و با صدای آرومی که از خشم میلرزید گفت:

- م-میفهمی د-داری چی میگی؟! فکر کردی تغییر شکل یه گرگینه بچه بازیه-

سوروس حرفش رو قطع کرد و با همون پوزخند گفت:

+ لوپین! من نمیخوام تغییر شکلت رو ببینم

- چی؟!

+ نمیخوام تغییر شکلت رو ببینم، میخواستم واکنشت رو ببینم فقط

- تو مریضی! خوشت میاد با آدما بازی کنی؟

+ قطعا نه

ریموس موهاش رو که ریخته بودن تو چشماش رو داد عقب و به اطرافش نگاه کرد که دید سیریوس داره نگاهشون میکنه. نفسش رو داد بیرون و درحالی که محلول جوش اومده رو برمیداشت گفت:

- بعدا راجبش حرف میزنیم

سوروس با اینکه پشتش به بقیه بود اما متوجه سیریوس شده بود ولی اهمیتی نداد و گفت:

+ چرا فکر کردی حاضرم شب هالووین همچین کاری با خودم بکنم؟

- از اونجایی که خودت گفتی میخوای و یا از اونجایی که یه نابغه دیوونه اجتماع گریزی؟

سوروس خنده آرومی کرد که صدای آرومش باعث شد لرز ریزی بیوفته تو پشت ریموس و با تعجب به خنده‌ش نگاه کنه.

+ فقط داشتم باهات شوخی میکردم لوپین

ریموس سعی کرد زیاد از این حرف که پشت سر اون خنده افسانه‌ای از لبهای سوروس خارج شده بودن متعجب نشه و درحالی که کارش رو انجام میداد گفت:

- نمیدونستم بلدی شوخیم بکنی

+ مگه شماها تو این مدرسه چیزی از من میدونین؟

درست میگفت. سوروس از محدود دانش‌آموزای معروفی بود که کسی چیز زیادی ازش نمیدونست.

ریموس شونه‌ای بالا انداخت و گفت:

- میدونیم که اسمت سوروس اسنیپه؟

سوروس تک خنده‌ای کرد و سرش رو به نشونه تایید تکون داد و گفت:

+ آره اینو میدونین

- میبینی؟ اونقدرا هم مرموز نیستی!

سوروس خنده‌ش رو جمع کرد و با لبخند محوی بعد چند لحظه سکوت گفت:

+ به کسی چیزی نمیگم. اما اگه مواظب نباشی همه بزودی میفهمن چی هستی.

- پروفسور مک‌گوناگال حواسش هست

+ اگه حواسش بود من نمیفهمیدم.

- لطفا این قضیه رو فراموش کن. این چند ماه رو که با هم ملاقات داشتیم رو هم همینطور.

→ ᴍᴏᴏɴʟɪɢʜᴛ ←Where stories live. Discover now