چند ساعت بود که سخت داشت روی معجونش کار میکرد. مکگوناگال به دوستای ریموس چیز زیادی نگفته بود و اسلاگهورن بالا سر سوروس ایستاده بود تا ببینه سوروس خطا نمیکنه.
دامبلدور هیچ چارهای جز اعتماد کردن به سوروس نداشت و درحالی که حال ریموس هر لحظه بدتر میشد، درواقع سوروس تنها امیدش بود.
سوروس که خستگی از چهرهش مشخص بود، شیشه معجون بی رنگ رو گرفت جلوی صورتش و رو به مکگوناگال که اومده بود ببینه کی کارش تموم میشه گفت:
+ تموم شد
مکگوناگال سریع شیشه رو از دستش گرفت و بدون اینکه چیزی بگه سریع رفت سمت درمانگاه. سوروس سرش رو گرفت بین دستاش و سر خورد رو زمین. هشت ساعتی میشد که بدون کوچکترین استراحتی پای کار بود و شانس آورده بود قبلا مقداری از معجون آماده شده بود.
- پاشو پسر، بیا بریم یچیز بخور
+ گرسنه نیستم
- گفتم پاشو سوروس!
سوروس که جرعت نداشت رو این لحن اسلاگهورن حرف بزنه از جاش بلند شد و گفت:
+ اول باید برم درمانگاه تا ببینم اثر کرده یا نه
- نیاز نیست، به اندازه کافی خودت رو دخالت دادی...اگه غیر لوپین زندگی کس دیگهای در خطر بود عمرا میذاشتم یک دقیقه هم بمونی کنارش چه برسه به درست کردن معجون!
سوروس فهمید که اسلاگهورن از اتفاق پیش اومده بشدت عصبانیه، البته حدس زدنش اونقدرا هم با دیدنش که سبیلش رو میجویید سخت نبود.
وارد دفتر راحت اسلاگهورن شدن و سوروس لم داد روی کاناپه نرم و اسلاگهورن هم نشست رو به روش و جلوش غذا ظاهر کرد.
- بخور، زیر چشمات گود رفته
+ پروفسور-
- نمیخوام بهترین دانش آموزم بیوفته رو دستم، بخور بعدش میذارم برگردی درمانگاه.
سوروس سری تکون داد و ساندویچی برداشت و با اینکه میل زیادی نداشت مشغول خوردن شد.
- پنج ساله که معلم و رئیس گروهتم، شده بعضی شبا باهات تا صبح تو دخمه موندم تا چیزی که میخوای رو درست کنی و یاد بگیریش، میشناسمت.
سوروس میدونست مکالمه میخواد به کجا کشیده بشه
- اگه این پسرا آتیش میگرفتن و تو یه لیوان آب داشتی که نجاتشون میداد اون آب رو میخوردی، جریان لوپین چیه؟
سوروس به بهانه پر بودن دهانش کمی سکوت کرد و بعد گفت:
+ حساب لوپین از اونا جداست خودتون که میدونین
- میدونم، ولی زیادی داری بهش اهمیت نمیدی؟
+ من نجاتش دادم، نمیخوام زحمتم بی نتیجه بمونه و ریسک کردنم هدر بره، باید زنده بمونه چون من بخاطرش رفتم تو دهن یه گرگینه وحشی.
YOU ARE READING
→ ᴍᴏᴏɴʟɪɢʜᴛ ←
Fanfictionاولین فن فیک فارسیایه که با شیپ اسنوپین داره نوشته میشه (خودم هرچقدر گشتم ندیدم سو طبق معمول دست به کار شدم). نمیخوام با ادیت و برنامه پیش برم و پارت رو به محض نوشتن آپ میکنم و امیدوارم خوشتون بیاد ^-^ داستان از سال پنج غارتگران شروع میشه؛ وقتی سور...