° Part 19°

77 15 9
                                    

- ریممممموس پدرصلواااتییی پاششششششششششششو

ریموس اومد چشماشو باز کنه که کسی محکم افتاد روش و با آرنجش رفت تو شمکش.

- شکمـــــــــم عاااااای

سیریوس که خودش رو پرت کرده بود رو تخت یا بهتره بگم رو ریموس، با نیش باز بهش نگاه کرد و گفت:

- صبحححححت بخیر ای زیبای رویایی

ریموس صورتش رو با انزجار جمع کرد و خواست سیریوس رو پس بزنه اما سیریوس رو بمب هم تکون نمیداد

- زیبای رویایی چه اخلاق هاپویی داری شما

بعد رو کرد به جیمز و گفت:

- از قدیم راست گفتن خوشگلا اعصاب ندارنا

- الان اگه راجب من داری صحبت میکنی بهتره بهت بگم دیگه گه نخوری

- بییی ادبببب!!! نوچ نوچ نوچ

- کوفت سیریوس پاشو نفسم بند اومد

- ای وای الهی بمرم برات، ناخونات سالمن؟ النگوهات چی؟

جیمز درحالی که مسواک میزد، یه سرش رو از دستشویی در آورد و با لحن نصیحتگری گفت:

- کمتر گی بازی در بیار پسرم انقدر ضایع اعلام گی بود نکن

- من گی نیسسستم!

لی‌لی هم از دستشویی اومد بیرون و سه نفری در جوابش گفتن:

- بللله درسته

- خفه شیین اول صبحح! دیشب من نبودم باز خر مغزتونو گاز زد؟- سیریوس نره خر پاشو دیگه از روممم!

و بعد با لگد محکم پرتش کرد پایین که بوم صدا داد

- عااایی ننه کووونم

جیمز با دهن کفی پقی زد زیر خنده که کفش پاشید بیرون و لی‌لی درحالی که جورابش رو از زیر سیریوس کله پا شده میکشید بیرون لگدی به پهلوش زد و گفت:

- بی ادب باید جلوی یه خانم متشخصی مثل من بگی باسن یا بخش تحتحانی

سیریوس نیم خیز شد و گفت:

- چشم بانو! چشم اعلیاحضرت! چشم خرم سلطان!

با شنیدن اسم خرم سلطان، لی‌لی برگشت و اولین چیزی که اومد دم دستش رو پرت کرد سمت سیریوس که سیریوس جاخالی داد و مسواک جیمز خورد تو دیوار

- هیییی! به مشواک من چیکال دارلی

- نوچ نوچ نوچ، اعلیاحضرت اینقدر بی اعصاب؟ من کور شده بودم تو دیه میدادی؟

- ببند سیریوس، جیمز توهم برو دهنتو بشور همه فکِت کفیه، ریموووووووس تن لشت بیدار شو

ریموس که رفته بود تو چُرت با جیغ لی‌لی صاف نشست و درحالی که یه چشمش هنوز باز نشده بود با موهای سیخ شده گفت:

→ ᴍᴏᴏɴʟɪɢʜᴛ ←Where stories live. Discover now